اگر از درصد اندک زنانی که با هدف کاسبی کردن ازدواج میکنند و سپس با طلب مهریه سنگین خود، طلاق میگیرند چشم پوشی کنیم، میتوان گفت مهریه تنها دست آویز زنان بی پشتوانهای است که از قوانین نابرابر زندگی مشترک و زندگی اجتماعی رنج بردهاند؛ دغدغه دیرینهای که حتی در طرح اخیر مجلس مبنی بر اصلاح قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی و مهریه دیده میشود و از این رو برای بسیاری از زنان نگرانی مضاعفی ایجاد کرده است.
به گزارش ایسنا، نبود یا کمبود فرصتهای شغلی برابر برای زنان و مردان، پایین بودن دستمزد و حقوق زنان در مقایسه با مردان، باورهای غلط فرهنگی نظیر زن پس از ازدواج نیازی به کار کردن ندارد و مخارجش بر عهده شوهرش است، امکان ازدواج موقت مرد بیتوجه به احساسات زن و به طور کلی عدم وجود قوانین برابر زنان و مردان در زندگی مشترک و فعالیت اجتماعی از جمله عواملی است که مهریه را تبدیل به منجی زنان کرده است.
اثبات ملائت شوهر عملاً کاری نشدنی است
مینا جعفری فعال حقوق زنان، با بیان اینکه اثبات ملائت شوهر برای پرداخت مهریه عملاً کار نشدنی است، به ایسنا گفت: چراکه درصد کمی از خانمها با سوءاستفاده از قوانین و دریافت مهریه به نوعی به دنبال معاملهگری هستند در حالی که اغلب زنانی که درخواست مهریه میدهند یا شوهرشان آنها را رها کرده و یا نفقهای به او پرداخت نمیکند و تنها راه ادامه زندگی برای آنها طلب مهریه است.
چگونگی اثبات ملائت در زندگی که با عشق آغاز شده، ممکن است؟
این وکیل دادگستری افزود: همچنین زنی که زندگی مشترک خود را با امید و عشق و آرزو آغاز کرده و در قید و بند میزان پسانداز و املاک و داشتههای مالی همسر خود نبوده، اکنون با بروز مشکل و طلب مهریه چگونه ملائت همسر را اثبات کند؟ اگر بگوییم زنان باید از همان ابتدای زندگی به فکر اموال و دارایی همسر خود باشند تا اگر روزی به مشکل برخوردند بتوانند ملائت شوهر را اثبات کنند، از سوی دیگر به این قضیه برمیخوریم که زندگی که با حساب و کتاب مالی آغاز شود، زندگی مشترک نیست، جنگ مشترکی است که قداست خانواده را زیر سؤال میبرد.
تحلیل خبر
دستکاری در قوانین موجود و مدام کم و زیاد کردن مواد قانونی، نهتنها نتوانسته و نمیتواند مشکلات را از سر راه ازدواج برداشته و بردارد و از افزایش آمار طلاق در کشور جلوگیری کند، بلکه به عاملی برای تغییر سبک زندگی زناشویی از مهرورزی و عشقورزی به معامله و حاکمیت نگاههای اقتصادی و صرفاً مادی مبدل شده است.
قرنها جامعه با همین سبک و سیاق و با پایبندیهای پایدارکننده زندگی زوجین و ایجاد علاقه، ازخودگذشتگی و عشق و مهر بین زن و مرد، زندگی کرده و با استحکامی لذتبخش و شیرینکننده لحظات عمر به حیات عزتمند خود ادامه داده است؛ اما باید چشم و گوش را باز و عاقلانه و عالمانه بررسی کرد که چرا در چند دهه اخیر، بهجای مهر و محبت و عاطفه، مادیات بر نظام خانوادگی ما سایه انداخته و مانع از درخشش خورشید عشق و دوستی و همزیستی مسالمتآمیز و شیرین شده است؟
آیا بهراستی همسران میتوانند بر اساس این قوانین حتی یک ماه با یکدیگر زندگی کنند؟! آیا حاکمیت صرف قانون، پایدارکنندگی و لذتبخشی به زندگی زناشویی میبخشد؟
البته منکر ضرورت قانون در این زمینه نیستیم اما به قول معروف «نباید سوراخ دعا را گم کنیم» و بر مبنای سطحینگری و احساس برای جامعه تصمیم بگیریم.
زمانی که مادیات حرف اول را در زندگی زناشویی نمیزد و بهجای آن عشق و علاقه، معرفت و باورهای ناب و پاک بر روح و روان زنان و مردان حاکم بود، نه اینهمه آمار طلاق بالا میرفت و نه ازدواج بهشکل بحرانی فعلی کاهش مییافت. پس باید دید که چه بر سر جامعه آمده که در سالهای اخیر سبک زندگی خود را تغییر داده و شماری از ضدارزشها را به ارزش مبدل و پیوند زناشویی را بهنوعی دادوستد و کاسبی مبدل کرده است؟
طبیعی است که زندگی مشترک در مرتبه نخست به عشق و علاقه متقابل نیاز دارد تا بتواند امید را به زندگی هدیه دهد و پایههای خانواده را مستحکم کند؛ بنابراین قانونگذاران باید نگاههای یکسونگرانه را کنار بگذارند و بهجای اینکه تنها به ابزار بازدارندگی بیندیشند، به دنبال زدودن زنگارهایی باشند که آینه روشن جامعه دیروز را کدر و تاریک کرده است.