چهار شنبه 13 تیر 1403 7/3/2024

به وب سایت رسمی روزنامه طلوع خوش آمدید

دوشنبه 14 شهریور 1390 ، 03 : 17

کد خبر : 494

از 0 نفر 0

عدالت خواهي

عدالت خواهي

عباس خادم الحسيني: يكي از مواردي كه براي برخوردار شدن از آرامش...

عباس خادم الحسيني: يكي از مواردي كه براي برخوردار شدن از آرامش عميق و شادي درونيِ بيشتر به شما توصيه مي كنم پرهيز از عدالت خواهي است. در بسياري از قسمت هاي زندگي من و شما نه تنها عدالت وجود ندارد بلكه بيعدالتي در آن موج هم مي زند و اين يك امر اجتناب ناپدير است . واقعيت قضيه اين است كه اصلاً دنيا بر اساس عدالت محوري بنا نشده است. شايد اگر عدالت *مي خواست بر همه ي جوانب زندگي ما حاكم باشد و همه ي رويدادها در پس زمينه اي از عدالت رخ دهد همه چيز شكل ديگري به خود مي گرفت و دنيايي كه در آن زندگي مي كنيم چيزي غير از آنچه اكنون هست مي شد.

   البته اميدوارم اشتباه نكنيد. به هيچ عنوان قصد گفتن حرف هايي كه بوي سياست مي دهد را ندارم  چرا كه تخصصي در زمينه ي سياست ندارم و شغل من هم سياسي كاري نيست. اصلاً منظورم از عدالت، نوع خاصي از آن ( مثل عدالت سياسي، عدالت اجتماعي، عدالت اقتصادي يا... ) نيست بلكه منظورم اين است كه در اكثر وقايع و رويدادهاي زندگي من و شما عدالت ( در مفهوم عام آن ) نقش و جايگاهي ندارد. قصد اين را ندارم كه شما را دعوت كنم تا به زندگي و قوانين زندگي بشري با بدبيني نگاه كنيد اما از آنجايي كه عدالت به شكل كامل و صد در صد در زندگي من و شما يافت نمي شود ميخواهم اين را بگويم كه اگر بخواهيد در زندگي خود به دنبال عدالت بگرديد خود را به سمت ناراحتي ها و دل آزردگي هاي پياپي سوق داده ايد.

   اغلب در روابطي كه ديگران با شما دارند يا شما با ديگران داريد عدالت و انصاف رعايت نمي شود. ممكن است در جواب كوتاهياز خوبي، دنيايي از بدي نثارتان كنند. ممكن است مهر ومحبت بي دريغ شما را با سردي يا بي مهري جواب دهند يا حتي به شما نارو بزنند.

شايد احساس مي كنيد سهم شما از زندگي بسيار كمتر از آن چيزي است كه لياقتش را داريد.

   شايد فكر مي كنيد قسمت و نصيبي كه از دنيا و زندگي دنيوي برده ايد اصلاً منصفانه نيست. هستند افرادي كه خيلي كمتر از شما كار و تلاش مي كنند اما درآمد بيشتري دارند. هستند افرادي كه به اندازه ي شما خوب و مهربان و دلسوز ديگران نيستند اما از وضعيت بهتري نسبت به شما برخوردارند مردم آنها را بيشتر قبول دارند و ارزش و بهاي بيشتري  نزد عامه دارند. شايد احساس ميكنيد همه ي اين موارد منصفانه و عادلانه نيستند. شايد هم حق با شما باشد اما فراموش نكنيد كه زندگي همين است.

   شايد همه ي اين موارد ناعادلانه باشند* اما نكته ي مهم اين است كه واقعيت دارند و پذيرش واقعيت از پختگي و كمال ناشي مي شود. قبول كنيد كه انسانها با يكديگر تفاوت دارند  و هيچ كس تمام و كمال مثل ديگري نيست. بر همين منوال زندگي انسان ها نيز مثل هم نيست. داشته ها و نداشته هاي هر كس با آن ديگري  متفاوت است و از آنجايي كه در دنيا چيزي به نام عدالت كامل وجود ندارد پس طبيعي است كه نابرابري هايي هم وجود داشته باشد.

    اگر انتظار داريد همه ي وقايع و رخدادهاي پيرامونتان عادلانه باشد سخت در اشتباهيد و انتظاري غير منطقي داريد. عدالت وجود ندارد اما اين شماييد كه مي توانيد تعيين كنيد اين مساله چقدر احساسات و حالات دروني شما را تحت تأثير خود قرار دهد. عدالت وجود ندارد اما شما در مقام انتخاب قرار داريد يعني مي توانيد نوع عكس العمل دروني خود را انتخاب كنيد.

در نظر داشته باشيد كه عدالت خواهي يك مساله ي فطري است و انسان فطرتاً دوست دارد با عدالت با او رفتار شود. بنابراين عدالت خواهي به خودي خود يك نقطه ضعف ويك عيب فكري نيست اما وقتي باعث شود شما به هم بريزيد و دچار هيجانات منفي و آسيب زننده اي چون ناراحتي، خشم، افسردگي، تنفر، نا اميدي يا دلسردي شويد تبديل به يك نقطه ضعف و يك عيب فكري و رفتاري مي شود. نقطه ضعفي كه مانعي بزرگ براي رسيدن به يك شادي و آرامش عميق دروني است.

    توقع نداشته باشيد همه با شما عادلانه رفتار كنند. انتظار نداشته باشيد كه همهي دو دوتاهاي زندگي تان چهار تا بشود.چرا كه منطق، آمار يا رياضي  در وقايع زندگي جايي ندارند. اگر فكر مي كنيد همه چيز بايد منصفانه باشد، همه چيز بايد بر اساس عدالت تقسيم شود و عدالت بايد محور تمام امور دنيوي باشد فقط داريد با اين خواسته ي نابجا به خودتان آسيب مي زنيد.

   عدالت خواهي از جمله عواملي است كه ذهن تان را به يك بن بست خطرناك مي كشاند و از ميزان شادي دروني و آرامش خاطر شما مي كاهد. عدالت خواهي  به تنهايي اين قدرت را دارد كه در روابطي كه با اطرافيان خود داريد ايجاد اختلال كند و نيز به تنهايي اين قدرت را دارد كه تا پايان عمر، آسايش روان و شادي دروني را از شما بگيرد.

   اگر مي توانيد در آن مواردي كه به مذاق تان خوش نمي آيد تغييراتي ايجاد كنيد يا آنها را عوض كنيد اما هرگز به دنبال عدالت نباشيد و در برابر بي عدالتيهاي زندگي هم از خود عكس العمل هاي  بي فايده و بي تأثير نشان ندهيد. دليلي ندارد كه بخواهيد با همه ي بي عدالتي هاي اطراف تان مقابله كنيد و يا در برابر همه ي آنها جبهه بگيريد.

 به خاطر داشته باشيد كه ناراحتي و خشم شما از بي عدالتي هاي موجود، يك عمل كاملاً بي نتيجه است و كوچكترين تأثير مثبتي در اوضاع نمي تواند ايجاد كند. با پريشاني و ناراحتي شما عدالت و انصاف به زندگي ها و روابط تزريق نمي شود و نابرابري هاي غير منصفانه از بين نخواهد رفت.

خواه ناخواه من و شما در زندگي خود بي عدالتي هاي بسياري را ديدهايم يا آن كه شخصاً آنها را تجربه كرده ايم. تحمل اين تجربه ها شايد سخت و دردناك بوده اما بايد قبول كنيد كه در برابر اين وقايع چاره اي جز پذيرش وجود ندارد. پذيرش بهترين دارويي است كه مي تواند عدالت خواهي را درمان كند.  

   چندي پيش يكي از دوستان من به كمك مالي احتياج پيدا كرد. برادرش كه مرد دلسوز و خير خواهي بود براي حل مشكل مالي وي طلاهاي همسر خود را فروخت و مبلغي را به عنوان قرض به او داد.  جالب اين جاست كه برادر اين مرد نه تنها اين پول را پس نداد ( چون شاهد و مدركي وجود نداشت ) بلكه تا سال ها بعد هر جا كه مي نشست از برادر خود بدگويي و شكوه هم مي كرد.

   بگذاريد يك مثال تأمل برانگيز تر بزنم. در شهر من شيراز، مرد افغاني حودا50 ً ساله اي با پسر جوان خود زندگي مي كند. اين مرد دائماً مورد بي احترامي پسر خود قرار دارد و  من بارها مشاجره ي بي ادبانه ي اين جوان را با پدرش ديده ام. يك روز كه با چند نفر از دوستان در مورد آنها صحبت مي كرديم  يكي از بچه ها گفت كه آن جوان  پسر او نيست بلكه خواهرزاده اش است كه در طفوليت در جنگ هاي طايفه اي افغانستان، پدر و مادر خود را از دست داده است و اين مرد كه دايي او مي باشد سرپرستي اش را بر عهده گرفته و به همين خاطر هم تا به حال ازدواج نكرده است تا بهتر بتواند به خواهر زاده ي خود رسيدگي كند. حالا آن نوزاد، جواني برومند گشته است و....

    واقعاً در دنيايي پر از بي عدالتي و ناسپاسي زندگي مي كنيم و اما اين دليل نمي شود كه اجازه بدهيم قدر نشناسي هاي ديگران و يا بي عدالتيهايي كه در حق ما روا مي شود ما را به هم بريزند و آرامش و نشاط دروني مان را به يغما ببرند. دكتر وين داير در كتاب “ چگونه شخصيت سالم تر بيابيم “ مي گويد : “ مشكل مهم وجود بي عدالتي نيست بلكه نحوه ي انديشيدن شما در برابر آن است كه اهميت دارد“.

   در واقع آنچه مي تواند به شادي دروني و آرامش خاطر شما آسيب برساند خود بي عدالتي نيست بلكه نحوه ي نگرش و نوع عكس العملي است كه شما در برابر بي عدالتي ها داريد.

 بنابراين پيشنهاد مي كنم براي آنكه از آرامش پايدار و شادي دروني بيشتري برخوردار باشيد اجازه ندهيد كه بي عدالتي ها و عدم توازن هايي كه منصفانه نيستند شما را دستخوش تلاطم رواني كرده و به سوي عواطف منفي رهنمون سازند.

    البته توضيح دو نكته را در اينجا بسيار لازم و ضروري مي دانم:

اول اين كه نبايد فراموش كرد كه در اين دنياي بزرگ و لايتناهي كه خالقي حكيم و دانا دارد هيچ واقعه اي بي حكمت و دليل روي نمي دهد و همين رخدادهايي كه ما آنها را بي عدالتي هاي دنيا به حساب مي آوريم قطعاً در دل خود حكمتي بزرگ وحساب شده دارند كه ما از آن ها بيخبريم.

   اگر مي خواهيم ثواب كنيم كباب ميشويم، اگر جواب محبت مان را با بي مهري مي دهند، اگر احساس ميكنيم در مكاني پايين تر از حق مان هستيم و ديگران درمكاني بالاتر از حق شان قرار دارند، اگر خوبي مي كنيم و با سرمان مي آيد و ديگران بدي مي كنند و در خوشي به سر مي برند در همه ي اين موارد حكمتي الهي نهفته است كه خدا مي داند و بس. پس نبايد فكر كنيم كه كار خالق همهي اين اتفاقات، بي حساب و كتاب است و اين بي عدالتي ها منشأ گرفته از بي نظمي جهان آفرينش است.

   و اما نكته ي دوم در مورد عدل خداوندي است. همه ي انسان هاي با ايمان اعتقاد دارند كه خداوند عادل است و به طور كلي خلاف عدل و انصاف رفتار كردن ( ظلم كردن ) بر خلاف اصول خداوندي است و در قاموس الهي جايي ندارد.

اين عقيده در مورد ما شيعيان كمي پر رنگ تر است  تا جايي كه بسياري از ما اعتقاد به عدل خداوند ي را يكي از اصول دين خود مي دانيم. حال اين سوال پيش مي آيد كه چطور مي شود در دنيايي كه خالق آن سرچشمهي عدل و انصاف است اين همه بي عدالتي و نابرابري در روابط و رخدادها وجود داشته باشد؟

   در پاسخ به اين سوال بايد بگويم كه عدالت به دو شكل وجود دارد يكي عدالت آشكار ( عدالت بشري ) و ديگري عدالت پنهان ( عدالت الهي .) عدالت آشكار بسيار ملموس و قابل درك است و من و شما به راحتي وجود يا نبود آن را در زندگي خود حس مي كنيم در حالي كه عدالت پنهان در اكثر موارد قابل تشخيص و حس كردن نيست. عدالت آشكار به صورت تمام و كمال در دنيا اجرا نمي شود اما عدالت پنهان به صورت كامل و جود دارد حتي اگر ما آن را درك نكنيم.

‌   بگذاريد براي فهم بهتر موضوع يك مثال واقعي بزنم. چندي پيش يكي از دوستان پدر من كه مردي حدوداً چهل و پنج ساله است و به شغل كشاورزي اشتغال دارد خاطره اي را براي مان تعريف كرد كه شنيدن آن مو بر تن هركسي راست مي كند.  من تا به حال صدها بار اين حكايت را براي افراد مختلف تعريف كرده ام و حالا نيز مي خواهم آن را از زبان دوست پدرم براي شما نقل كنم:

   “ در يك روز گرم تابستاني در مزرعه مشغول كاركردن بودم كه ناگهان متوجه شدم پير مردي لاغر اندام وارد مزرعه شده و بي توجه به من مشغول دزدي از ميوه هاي مزرعه ي من است. با ديدن او حسابي عصباني شدم و شروع كردم به داد و فرياد كردن  و نهي كردن او از اين كار. اما با كمال تعجب ديدم كه او هيچ اهميتي به من و اعتراض هايم نمي دهد و همچنان مشغول كندن ميوه هاست. اين كار او مرا عصباني تركرد تا جايي كه با سرعت خودم را به او رساندم و سيلي محكمي در گوشش نواختم. شدت سيلي آنقدر بود كه پير مرد بيچاره نقش زمين شد. وقتي اين صحنه را ديدم از كارم پشيمان شدم. او را از زمين بلند كردم و به آلاچيقي كه وسط مزرعه بود آوردم. آب خنكي به دستش دادم و گفتم:

- ببخشيد پدر جان، يكدفعه نفهميدم چي شد كه كنترلم را از دست دادم.

پير مرد جرعه اي آب خورد و گفت:

- نه پسرم اشكالي ندارد من اين سيلي را طلب داشتم.

اين حرف او كنجكاوي مرا برانگيخت و باعث شد كه از او بپرسم:

- كدام طلب؟ منظورتان چيست؟

پير مرد آهي كشيد و در جوابم گفت:

- چهل سال پيش من ژاندارم بودم يا به قول امروزي ها مأمور نيروي انتظامي.‌ سوار بر اسبم در حالي كه تفنگي بر دوش داشتم در راهي ميرفتم كه ديدم پير مردي سوار بر الاغش در حالي كه بچه اي پنج، شش ساله پشت سرش نشسته از روبرو مي آيند.نزديكتر كه شدم متوجه شدم كه خروس چاق و چله اي هم در دست پسر بچه است. جلو رفتم و با تحكم از آنها خواستم كه خروس را به من بدهند. اما پسر بچه كه ظاهراً خروسش را خيلي دوست داشت از دادن آن به من خودداري كرد. با يك دست خروس را از او گرفتم و با دست ديگرم سيلي محكمي در گوشش زدم. سيلي ام آنقدر محكم بود كه او از الاغ پايين افتاد و شروع كرد به گريه كردن.

 پير مرد به اينجا كه رسيد مكثي كرد و ادامه داد:

امروز وقتي آن سيلي را به من زدي به ياد سيلي اي كه چهل سال پيش زده بودم افتادم گمان مي كنم سيلي امروز جواب سيلي چهل سال پيش باشد. ‌

وقتي حرف پير مرد به اينجا رسيد بغض گلويم را گرفت. اشك در چشمانم حلقه زد و گفتم:

- اي پير مرد الان كه اين داستان را تعريف كردي خاطره اش مثل فيلمي كه روي پرده سينما باشد از جلوي چشمم رد شد. بنازم به خداونديِ خدا كه بهتر از هر كسي مي داند چه كند.

پير مرد با تعجب پرسيد:

- منظورت چيه؟ درباره ي چي حرف ميزني؟

 و من در حالي كه حسابي تحت تأثير اين اتفاق قرار گرفته بودم گفتم:

- اون پير مردي كه تو چهل سال پيش ديدي پدر من بود و من همان بچه ي پنج شش ساله اي هستم كه تو چهل سال پيش بهش سيلي زدي! “

 آنچه خوانديد يك داستان واقعي بود  اما باور كنيد كه يك اتفاق نادر نيست. بارها و بارها براي هر كدام از ما چنين اتفاقاتي رخ داده است. چه متوجه شده باشيد و چه متوجه نشده باشيد اين يك حقيقت است و هر روز در حال تكرار شدن مي باشد. در واقع آنچه را كه ما خوش شانسي و يا بد بياري مي پنداريم در اغلب موارد بازتاب كارهاي خود ماست.

   بنابراين وقتي ايمان داشته باشيم كه خدايي وجود دارد كه هيچ كاري را بي جواب نميگذارد، ديگر دليلي ندارد كه براي بيعدالتي ها، ناسپاسي ها و قدرنشناسي هاي ديگران دل آزرده شويم و به هم بريزيم.

       تو نيكي مي كن و در دجله انداز   ‌

‌                                   كه ايزد در بيابانت دهد باز

  به شما و قبل از آن به خودم توصيه مي كنم براي برخورداري از شادي و آرامش درونيِ بيشتر، از عدالت خواهي در روابط دور باشيم و تلاش كنيم به اين پذيرش برسيم كه انسان ها نمي توانند صد در صد بر اساس عدالت با هم رفتار كنند اما خداوندي وجود دارد كه عادل مطلق است و هرگز چيزي را فراموش نمي كند. اگر براي كسي كوچكترين كار مثبتي انجام دهيد حتي اگر آن فرد فراموش كند يا نارو بزند خداوند بزرگ،    هرگز آن كار را بي جواب نخواهد گذاشت


ارسال دیدگاه Post comments


آخرین عناوین « اندیشه »

صفحه اینستاگرام روزنامه طلوع کانال واتس اپ روزنامه طلوع

پربازدیدترین ها