محمدجواد لاریجانی در گفتگو با فارس در پاسخ به سؤالی درباره حوادث اخیر گفت: «از نظر دشمن یعنی آمریکاییها و غرب صهیونیست -وقتی میگوییم غرب صهیونیست یعنی غرب با موتور صهیونیستها در واقع صهیونیستها موتور دشمنی با ما هستند- برایشان حیاتی است که شاخ جمهوری اسلامی ایران را بشکنند. تصور آنها از جمهوری اسلامی ظهور یک قدرتی است که به شدت منافع آمریکا را تهدید میکند. نه اینکه ما با آنها جنگ کنیم بلکه رشد تفکرمان در برهم زدن برنامه آنها در غرب آسیا باشد.
در فتنه اخیر دشمنان مرتب برنامهریزی کردند یعنی نباید احساس کرد که کار تمام است و باید خوابید در واقع باید برای فازهای بعدی دشمن آماده باشیم.
اینکه ما توانستیم کف خیابان را ببَریم، یک توفیق مهمی بود این معنایش این نیست که دشمن وارد فاز بعدی نمیشود. برداشت من این است که آمریکاییها و غرب صهیونیست تئوریشان این بود که فشار اقتصادی بی هدف نیست در واقع فشار اقتصادی و تحریمها باید جان مردم را به لب برساند وقتی جان مردم به لب رسید با یک جرقهای باید روشن شود و تئوری آنها این بود که امروز وقت آن است و در گروههای سیاسی مختلف در داخل هم سیگنالهایشان به همین شکل بود.
جمعبندی غرب این بود که الان وقت خوبی است و یک جرقه لازم است تا مردم به صورت میلیونی به خیابانها بریزند بعد نیروهای تروریستی خودشان را فرستادند تا در این حجم عظیم میلیونی، دستگاههای حکومتی را یکی پس از دیگری تصرف کنند و یک حکومت زمین خورده پیدا شود تا در آن قسمت پروژه بعدی مثل کوچکسازی ایران و برنامههای دیگرشان را دنبال کنند. این طرح کاملاً روشن است که یک طرح آمریکایی بوده است، اما این طرح شکست خورد؛ اما باید دید فاز بعدی دشمن چیست.»
به نظر من این کارها را کردهاند؛ الان وقتی با برخی از علما درباره حوادث اخیر صحبت کنید میگویند نتوانستید مردم را اداره کنید و بیعرضه بودید وضع اقتصادی مردم خراب است. اما باید گفت در حوادث اخیر آنهایی که میداندار بودند غالباً قشر مرفه جامعه بودند و مردم بیچاره و تحت فشار در میدان نبودند. باید دید خواستههای مردم در حوادث اخیر چه بود ما اصلاً نشنیدیم که کسی از گرانی حرف بزند کسانی که به خیابانها آمدند اصلاً خواستههای مردم تحت فشار نبود.
تحلیل خبر
جناب محمد جواد لاریجانی از اوایل انقلاب تاکنون کمتر موقعی بوده که توانسته باشد تحلیل درستی از اوضاع کشور ارائه کند. حتی بعضی از مواقع تحلیلهایش، به نفع دشمنان خارجی رقم خورده است از جمله همین تحلیل فعلی که دارای اشتباهات فاحش و نگاه غیرواقعبینانه به اوضاع کشور است.
وی گفته: «ما اصلاً نشنیدیم که کسی از گرانی حرف بزند» این گفته ایشان اگر کمی خودش دقت کند متوجه خواهد شد که نه تنها به نفع نظام نیست بلکه کاملاً به ضرر آن است. چرا که اگر بپذیریم شعارهای مردم در چهار ماه اخیر در کف خیابان، «اقتصادی» نبوده، پس لابد «سیاسی» یا «دینی» بوده است. در این صورت آیا اعتراضات سیاسی و دینی خطرناکتر از اعتراض اقتصادی نیست؟ اگر مردم به بنیانها، کارکردها و ساختار اقتصادی کشور اعتراض کنند، جایگاه و مشروعیت نظام بیشتر در داخل و خارج کشور زیر سؤال میرود یا موقعی که به بنیانها، کارکردها و ساختار «سیاسی» و «دینی» کشور اعتراض کنند؟
اگر بگوییم مردم مشکل اقتصادی دارند بهتر است یا بگوییم مردم مشکل سیاسی و دینی دارند؟ این سخن آقای لاریجانی همان است که نمونه فول و خطای در تحلیل است و ایشان نمیداند چگونه حرف بزند که تبعات کمتری داشته باشد؟ هل دادن مردم از عرصه اقتصادی به عرصه سیاسی و دینی، آثار و نتایج به مراتب بدتری دارد که ایشان از آن غافل شده است.
اما واقعیت چیست؟ واقعیت این است که ریشه تمام این اعتراضات، در مرتبه اول، در مسائل اقتصادی است. امروز اقتصاد در دنیا حرف اول را میزند به نحوی که اگر «پول» نباشد حتی کارهای سیاسی، علمی، فرهنگی، ورزشی، گردشگری، بهداشتی، اشتغال، ازدواج و ... به محاق میرود و به ضعیفترین شکل اداره میشود. اینها همه با عدد و رقم قابل اثبات و تحلیل است و با نگاه به آماری که مسئولان کشور در حوزههای مختلف دادهاند قابل هضم و تأیید است.
جناب لاریجانی یک اشتباه دیگر هم کردهاند و آن اینکه گفتهاند «در اعتراضات اخیر فقط قشر مرفه جامعه بودند! و مردم بیچاره و تحت فشار در میدان نبودند!» این حرف وی از دو جهت خطرناک است اول اینکه عمداً یا سهواً آدرس اشتباه به مسئولان میدهد و آنها را به بیراهه میبرد و دوم اینکه چشمانش بر روی واقعیات بسته و باعث میشود مردم عصبانیتر شوند. کدام خانواده مرفهی حاضر است کشته شود یا زندان رود یا آسیب ببیند؟ چند درصد کشته شدگان و زندانیان از خانوادههای مرفه هستند؟ آیا آقای لاریجانی تحقیق علمی در این زمینه کردهاند و از مراکز ذیربط آمار گرفتهاند؟ اگر آمار دقیق دارند درصد آنها را به مردم اعلام کنند. حرفهایی که نه مبنای علمی و تحقیقی دارد و نه براساس واقعیات استوار است، نه تنها هیچ دردی از جامعه را حل نمیکند بلکه اذهان مسئولان را به سمت اشتباه سوق داده و باعث میشود که آنها دنبال راه حل اصلی و اساسی نروند و لذا برانباشت نارضایتیها میافزاید و نتایج خوبی نخواهد داشت.