به مناسبت روز صنعت چاپ به فكر افتاديم كه با يكي از صنعتگران اين حرفه گپي خودماني بزنيم و به سراغ چاپ نجعف زاده كه كليه امور چاپ اين روزنامه را انجام مي دهد رفتيم و پس از كمي تامل و با لبخندي كه حاج آقا نجف زاده داشتند خواستيم مختصري از زندگي و كار خود را برايمان بازگو نمايند.
اينجانب حاج سيد عبدالحسن نجف زاده يكي از پيشكسوتان صنعت چاپ شيرازمتولد 1320 شيراز در محله آستانه چشم به جهان گشودم و پس از دوران كودكي همراه با درس در كنار پدرم مرحوم جواد نجف زاده مشغول به صحافي كتاب و مجلات شدم و اين حرفه را از پدرم آموختم و كم كم به حرفه چاپ علاقه مند شدم . در آن زمان ماشين چاپ به صورت دستي كار ميكرد. ياد دارم موقعي كه كار چاپي آماده چاپ مي شد من مسئول حركت دادن ماشين بودم و يك نفر هم با دست كاغذ به ماشين ميداد تا يك برگ چاپ شود. تيراژ چاپ هم كم بود و كار چاپي هم كم. يادم نمي رود شب كه به خانه برمي گشتم هر دو پايم خسته و از خستگي خوابم نمي برد تا صبح دوباره روز از نو روزي از نو. بعد از مدتي توانستم به عنوان ورقه ده به ماشين كار كنم و چون قدم كوتاه بود مجبور بودم زير پايم كرسي بگذارم و از برادربزرگترم كمك بگيرم. در خصوص ماشين آلات آن زمان نيز بايد بگويم_ ماشين هاي آن زمان به شكل ماشين هاي كنوني نبود و نه به صورت اتوماتيك بلكه يك تخته بالاي ماشين بود و كاغذ را روي آن ميگذاشتند و ورق را با دست به ماشين مي داديم . مثلا روزنامه هايي بود كه تعداد آنها با تيراژ كم چاپ مي شد در 4 صفحه سياه و سفيد با تيراژ 500 الي 700 كه ساعت 8 شب فرم آن را مي بستيم تازه بايد ميرفت غلط گيري سپس آماده چاپ مي شد. ساعت 12 تازه بايد 2 صفحه داخلي را چاپ مي كرديم . بعد از آن صفحه رو را چاپ ميكرديم . ماشين هم كه با هزار مشكلات ساعتي 500 برگ چاپ ميكرد صبح ساعت 6 هم بايد روزنامه چاپ و آماده توزيع مي شد. در آن زمان ماشين هاي چاپ داراي نورد ژلاتيني بودند و به همين علت تابستان ها كه هوا گرم بود نوردها بر اثر كار كردن شل ميشدند و بايستي مدتي را صبر مي كرديم تا نوردها خنك شوند . آن موقع جهت چاپ عكس بايستي گراور مي ساختيم كه خود مقوله اي ديگر دارد.خلاصه كار كردن با ماشينهاي قديمي سخت و مشقت بار بود ولي با عشق و علاقه اي كه داشتيم وقتي روزنامه آماده توزيع مي گرديد خستگي از تن مان خارج مي شد. ولي اكنون با تكنولوژي جديد و ماشين هاي پيشرفته مي توانيم روزنامه را در اسرع وقت و با كيفيت چهار رنگ به چاپ برسانيم. مثل روزنامه وزين طلوع كه با تيراژ 20000 نسخه به صورت چهار رنگ و سياه و سفيد به چاپ رسانده و به موقع جهت توزيع در گستره استان هاي مختلف به دفتر روزنامه ارسال نماييم. براي اولين بار در استان فارس GTO 4 رنگ پشت و رو زن را از آلمان خريداري و پس از مشكلات طاقت فرسا در چاپخانه نصب نموده و فرزندانم را كه از كودكي علاقه به چاپ داشتند و اين حرفه در خانواده ما به صورت موروثي در آمده را مشغول نمايم. پس از آن برادرم يك چاپخانه در شيراز خيابان ملاصدرا به نام چاپ صدرا و پسرم يك چاپخانه به نام چاپ آريا و دو برادرم چاپ حديث واقع در شيراز پل حر و برادر بزرگترم هم صحافي مهرزاد سه راه مدبر را اداره نمايند.
و سخن آخر از تمام كساني كه مي خواهند در اين كار و حرفه مشغول شوند مي خواهم كه با عشق و علاقه وارد اين حرفه شوند تا بتوانند موفق شوند.