به تازگی، پس از سالها ماراتن نفس گیر بانک ها در گرفتن بهره های کلان از مردم، متوجه شده اند که دیگر مردم بُریده اند و توانایی اخذ وام و پرداخت اقساط آنها را ندارند. تسهیلات گیران بانکی به خاطر شرایط نامساعد اقتصادی، اکثرا ورشکسته شده و وثیقه های آنها به مزایده می رود تا بانک سهم خود را مطالبه کند و مردم همه هستی شان را از دست می دهند. نرخ بالای بهره بانکی در کشور ما، توان همه وام گیرندگان را ستانده است. برای اینکه بهتر در جریان عملکرد بانک ها در سطح جهان قرار بگیریم کافی است نگاهی به آمار منتشر شده از سوی بانک جهانی و مقایسه نرخ سود وام بانکی در کشورهای مختلف بیندازیم تا جایگاه بانک های کشور خودمان را پیدا کنیم.
در سال 2011 بانک جهانی در گزارشی از نرخ بهره وام در 140 کشور جهان اعلام کرد دریافت وام بانکی در 101 کشور از ایران به صرفه تر است. جالب اینکه نرخ بهره وام بانکی در بعضی از کشورها نه تنها بسیار پایین است بلکه منفی! می باشد. نتایج حاصل از گزارش بانک جهانی نرخ واقعی بهره وام بانکی در برخی از کشورها را به شرح ذیل اعلام کرده است:
افغانستان 4 درصد، الجزایر 1/8- درصد، بحرین 6/5- درصد، کانادا 5/2- درصد، چین 2/1- درصد، مصر 6/0- درصد، هند 7/1 درصد، عراق 5/7- درصد، ایتالیا 2/3 درصد، ژاپن 4/3 درصد، لبنان 6/2 درصد، مالزی 5/2 درصد، هلند 7/0 درصد، عمان 7/9- درصد، قطر 8/7- درصد، روسیه 1/6- درصد، انگلیس 8/1- درصد، آمریکا 1/1 درصد وغیره.
براساس این گزارش نرخ واقعی وام بانکی در کشورهای عربی حاشیه جنوبی خلیج فارس منفی بوده است و کشورهای پیشرفته عمدتا نرخ بهره منفی یا پایین داشته اند.
اصولا باید بدانیم فلسفه وام دادن چیست؟ هدف از وام دادن، قدرتمند ساختن مردم جهت مشارکت در تولید و عمران و آبادانی و ایجاد اشتغال و تولید ثروت است. حال اگر کشوری به مردم خود وام داد تا مثلا کارخانهای راه بیندازند یا منزلی را برای خود بسازند، حتی اگر بانک ها با هماهنگی دولت، درصدی از اصل وام را به عنوان تشویق در کارخانه سازی یا مسکنسازی از او نگیرند و به اصطلاح با نرخ بهره منفی با او رفتار کنند، باز باعث رونق اقتصادی در کشور شده و هدف اصلی حکومت تحقق می یابد. در این حالت مردم همگی وارد مدار تولید و فعالیتهای مولد اقتصادی شده وتولید ناخالص ملی (GNP) را بالا می برند.
ولی متأسفانه در کشور ما، بانکها تا سال گذشته نرخ بهره وام را تا 26 درصد (و به صورت واقعی بالاتر از 30 درصد) از مردم
می گرفته اند. چطور این مردم
می توانند زیر بار سنگین این بدهیها، نفس بکشند؟ کدام اقتصاد کشوری با این وضعیت توانسته است بازده مطلوبی داشته باشد؟
بالاخره مردم در یک نقطه می بُرند و نمی توانند با این فشارها در چرخه اقتصادی مملکت مشارکت داشته باشند.
حالا بانکها تصمیم گرفته اند – حداقل به خاطر نجات خودشان از ورشکستگی – نرخ بهره وام را به 18 درصد پایین بیاورند تا مردم رغبت به گرفتن وام و مشارکت در فعالیت های اقتصادی پیدا کنند ولی هنوز در مقایسه با کشورهای همسایه که نرخ بهره وام منفی است خیلی اجحاف به مردم خودمان می شود و باید برای شکستن قفل اقتصادی، قبل از هر چیز، شرایط بانک ها در کشور ما دگرگون شود و به همسان سازی با کشورهای همسایه روی بیاورند. چطور است که موقعی که نام قیمت بنزین می آورند می گویند در کشورهای دیگر قیمت بنزین گران تر از کشور ماست، ولی حتی یک بار نگفته اند نرخ بهره وام بانکی آنها چقدر است؟ چطور است که می گویند در کشورهای پیشرفته مردم مالیات می دهند ولی نمی گویند رفاه و رشد اقتصادی و نرخ بهره بانکی آنها چگونه است؟ به هر حال نمی شود در
این گونه مسایل یک بام و دو هوا عمل کرد.