جامعه جهانی جهت حمایت از کودکان و نوجوانان زیر 18 سال مقرر داشته که اینها را به کار نگمارند تا مورد سوءاستفاده قرار نگیرند. امّا بعضی از این کودکان به علل مختلف مانند
بی سرپرست بودن، فقر، نداشتن سرپناه، فرار از خانه، طرد شدن و... محل زندگی خود را به خیابانها یا مخروبه ها می کشانند. رنج ها و خطراتی که در این نوع زندگی وجود دارد قابل بیان نیست. گرچه در دیگر کشورها نیز کودکان خیابانی یافت میشوند وطبق آمار سازمان بهداشت جهانی و یونیسف در دهه 1990 حدود 100 میلیون کودک خیابانی در جهان تخمین زده شده است ولی برای کشور ما که دارای ارزشهای ویژه دینی است وجود این قبیل کودکان، قابل قبول نیست.
در سال 1392 رئیس سازمان بهزیستی کشور از ساماندهی 2600 نفر کودک خیابانی خبر داد امّا آمار دقیقی از این نوع کودکان در کل کشور موجود نیست و گاهی آمار متفاوتی داده میشود. صرف نظر از کمیت، از منظر تعالیم قرآن، حتی اگر یک انسان به خاطر شرایط نامطلوب، تباه شود یا در اثر فشارهای روحی و جسمی، جان دهد، مثل این است که همه انسانها نابود شده اند. تعداد، مهم نیست، انسانیت مهم است. چه بسا انسانی که امروز در کودکی تباه می شود اگر در شرایط مناسب و مساعد قرار می گرفت، فرد برجسته و ارزشمندی می شد که می توانست خدمات گرانبهایی به جامعه بشریت کند. اگر در این حدّ هم رشد نمیکرد، اصل حق حیات و زندگی شرافتمندانه مورد تاکید همه ادیان الهی و وجدانهای پاک و بیدار است. با این وصف متأسفانه، زمان که میگذرد بر تعداد کودکان خیابانی افزوده می شود و معضلی بر معضلات قبلی انباشته می گردد. وجود مردان و زنان معتاد، زنان مطلقه، کودکان خیابانی، افراد بی سرپرست و بدسرپرست، افراد مجرم و... زنگ خطری است که سالهاست نواخته شده و روز به روز بر تعداد آنان افزوده می شود. گره خوردن این گروه از افراد با سایر مشکلات جامعه، کار پلیس، قاضی، معلم، پزشک، روانپزشک، روحانی و مسئولان را لحظه به لحظه سخت تر کرده و بیم نسبت به آینده را افزایش داده است.