یک سیستم کارآمد و متعادل باید خروجی اش بتواند در فرآیند و چرخه ی تکاملی جامعه نقش موثر ایفا کند. دانش آموزان به عنوان ورودی سیستم دانشگاهها با صرف چند سال از عمر مفید خود و شرکت در فرآیند سیستم آموزشی به مدارک کاردانی،کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری نایل می شوند، میزان هزینه ای که مصروف این بهینه سازی می شود و مهمتر از آن وقت و عمری که صرف اندوخته های علمی می گردد در صورتی مقبول می افتد که پس از فارغ التحصیلی، نتیجه ای بر آن مترتب شود و از علم فرد دانشگاهی در جامعه بهره کافی برده شود.
امروز خروجی دانشگاه های ما دارای چند اشکال وضعف اساسی است:
اول: اینکه سطح علمی بسیاری از آنها پائین است به نحوی که در بیان علم خود عاجزند و توان تبیین آن را ندارند. حتی در خواندن و نوشتن متون عادی، تسلط کافی ندارند.
دوم: نتوانسته اند بین تنوری و عمل رابطه برقرار کنند و لذا مهارت به کارگیری علم خود را ندارند. بعضی از فارغ التحصیلان که سطح تئوریک بالایی دارند موقع پیاده سازی میلنگند و لذا زندگی شغلی موفقی ندارند.
سوم: پس از فراغت از تحصیل، زمینه شغلی مرتبط با رشته خود را نمی یابند. متاسفانه به علت بیکاری فزاینده در جامعه نه فقط شغل مرتبط با رشته افراد وجود ندارد بلکه مشاغل دیگر هم وارد سبد اقبال آنها نمی شود و لذا خروجی های دانشگاه ها، به خیل بیکاران می پیوندند.
در علم اقتصاد به افرادی که شغل غیر مرتبط با رشته و تخصص خود را دارند، هر چند ظاهرا به شغلی اشتغال داشته باشند، شاغل گفته نمی شود بلکه این نوع اشتغال را، بیکاری پنهان (شغل کاذب) می نامند.
به نظر می رسد هر گامی که به جلو برمی داریم، چشم انداز روشنی را نمی ببنیم و معلوم نیست که در آینده سرنوشت فارغ التحصیلان دانشگاهی به بهره وری مطلوب پیوند بخورد یا همچنان در چنبره ی ابهام بدون کارایی، باقی بماند.