هر سفره ای یک محدودیتی دارد؛ سفره نان، سفره مال، سفره ارث و... به جز دو سفره که حد و حصری ندارد: یکی سفره دل و دیگری سفره اندیشه.
سفره دل با دو چیز پیوند می خورد: عشق و نفرت و این هر دو می تواند به هر سمت و سو کشیده شود. عشق نقطه شروع دارد ولی نقطه پایانش می تواند تا به ابد امتداد داشته باشد. گاهی عشق- چه خدایی و چه بشری- به اندازه ای غلیظ و آتشین می شود و همه تار و پود عاشق را تسخیر می کند که در اطرافش و در افق های دوردست، در آسمان و زمین، در خواب و بیداری، در خوشی و ناخوشی و در همه حالات و لحظات زندگی، چیزی جز جلوه ها و مظاهر معشوق را نمی بیند.
در اینجا اگر سفره دل عاشق بر انسان گشوده شود، تا اندازه ای دنیای درون و عشق نهانی فرد بر او مکشوف خواهد شد. دلی که در آن بذر محبت و عشق کاشته شود، آبیاری آن به عهده معشوق است. با اتحاد عشق و عاشق و معشوق، همه عالم هستی زیر نگین انسان است و هرچه عظمت معشوق و جایگاه آن نزد عاشق رفیع تر، ارزشمندتر و رویایی تر باشد، عشق، مسیر پایدارتر و طراوت بخش تری را تجربه می کند و این تجربه، پایان ندارد و هر لحظه اش شیرین تر از لحظات قبل خواهد بود.عاشق و معشوق را ببین، خود به خود عشق تفسیر می شود؛ اینجاست که سفره دل افراد تفاوت های زیادی می یابد.
اما سفره اندیشه، به عقل انسان گره خورده و دنیای عقل نیز دنیای بسیار پر رمز و راز و گسترده ای دارد. هر آنچه مانند کتاب به شکوفایی و پرورش عقل کمک کند، عزیز است و قابل احترام. اگر سفره نان و مال و ارث و غیره بسیار کوچک و محدود است در عوض سفره اندیشه انسان، تمام عالم هستی را در می نوردد. زیبایی فهم بشر و رنگین کمان دل او، موقعی که به هم پیوند بخورد، هر آنچه نادیدنی و باورنکردنی است خواهد دید و باور خواهد کرد. با مطالعه و خواندن کتاب هم غذای دل مهیا می گردد و هم غذای عقل. ارزشمندی کتاب و مطالعه از همین جا برملا می شود. پهنای عشق به اندازه پهنای دل عاشق است و پهنای اندیشه به گستردگی عقل خردمند و ریشه این دو در شناخت و آگاهی و علم حضوری و حصولی است. باید «قاب کتاب» را در هر خانه ای، اداره ای، مغازه ای، ورزشگاهی، سینمایی، موسسه ای، عبادتگاهی، موزه ای و... نصب کرد و با ادای احترام به آن، وارد شد. سوگند به قلم و هر آنچه می نگارد و هر آنچه نگاشته شده است که زیباترین زیبایی های «عشق و اندیشه» در همین مسیر رخ می نمایاند.