در هر جامعه ای که آزادی مطلوب و کافی وجود داشته باشد، نقد و نقادی در آن جامعه رواج می یابد چرا که منتقد بدون هیچ ترس و هراسی، هر آنچه را که می اندیشد، بیان می کند و دچار سانسور یا خودسانسوری نمی شود. آنگاه همه افراد و صاحبان اندیشه، با اشتیاق و بدون دغدغه، به تبادل نظر و حتی تقابل آرا می پردازند و با پرورش و گسترش اظهار نظرات، حقایق و واقعیات، میدان بروز پیدا کرده و مردم با طیفی از دیدگاه های مختلف مواجه خواهند شد.در این فضای آکنده از نظرات و دیدگاهها، همه شهروندان، رشد می کنند و به انتخابی بهتر و جامعتر نائل می شوند. در کشورهای کمونیستی سابق، فعلا مقداری فرق کرده است، فضای بسته و دیکتاتوری پرولتاریا و وجود رادیوهای تک موج و حزب انحصاری و یگانه، باعث می شد هیچ صدایی از حنجره کسانی که متفاوت فکر می کردند، بیرون نجهد و لذا پس از چند دهه، این سبک و روش، رو به نابودی و اضمحلال رفت. عاقبت و سرنوشت «تک صدایی»، «تک اندیشی»، «تک حزبی»، «تک رایی»، «تک فهمی» و «تک محوری» که به شدت با نقد و نقادی سر سازش ندارد، نابودی است. امروز همه مردم جهان نه فقط در «دهکده جهانی» بلکه در «خانه جهانی» زندگی می کنند و به سرعت با وسایل ارتباطی مدرن، به تبادل فکر و نظر می پردازند. در این فضا تنها راه نجات، قوی کردن بنیان های فکری و استدلالی است. عیار هر دیدگاه و تفکری با نقد چند جانبه، بر ملا می شود و محلی برای پنهان کاری نیست. ما در استانی زندگی میکنیم که فیلسوف جهانی و گرانمایه ملاصدرا در آن میزیسته و همیشه این روش و سلوک را داشته که «نحن ابنا الدلیل و البرهان» ما فرزندان دلیل و برهانیم.
او حدود 400سال پیش بر محور استدلال و برهان حرکت میکرده است و به یقین امروز که علم و ارتباطات گسترش چشمگیری دارد، با استقبال از نقد و نقادی باید همه دریچه های فهم و دانش بشری را برخود گشود تا به رفعت فهم در دنیای جدید رسید.