همه طبيعت خداوند زيباست. به همان اندازه که جنگل ها و مراتع و درختانش زيباست، کويرش نيز دلربايي دارد. هم آفتابش و هم باران و برفش انسان را به وجد مي آورد. کوهها و آبشارهايش به قشنگي درياها و درياچههايش است. آسمان آبي اش که چتر بر روي سر زمين است با زمينش که فرش زندگي و مهد و گاهواره انسانهاست، بر زيبايي هم ميافزايند. به هرحال اگر به کل عالم طبيعت و کره زمين نگاه کنيم همگي خلقت زيباي خداوند را متجلي کرده است.
امّا در اين ميان آنچه بيش از همه به انسان نشاط مي دهد و در تمام فصول سال، مونس و همدم و طبيب انسان است و همه افراد را با سليقه هاي متضاد، مجذوب و شيفته خود کرده «گل و درخت» است. درخت به انسان روح مي دهد، حيات مي دهد، نشاط مي بخشد، چشم و دل او را نوازش مي دهد، همه جا را براي او لطيف و دوست داشتني مي کند. درخت، کمربند سبز زندگي ماست و هرچه اين موجود دوست داشتني در اطراف ما بيشتر باشد، نه فقط دلزدگي نمي آورد بلکه ما را در لطافت خويش، ذوب مي کند. نگاه به درخت و زندگي با درخت، خشونت را از روح و روان انسان مي زدايد و به جاي آن مهرباني مي کارد. هرکس مي خواهد عشق خود را به کسي نشان دهد با اهداي گل و درخت، آن را برملا ميسازد.
حال که درخت را اين گونه مي بينيم و همه در فهم و درک آن، نقاط مشترک داريم بياييم با کاشت هردرختي در خانه، محل کار، کوچه، خيابان و هرجا هستيم، اين نقاط مشترک را سبزتر و فراگيرتر کنيم. کساني که از درخت و ميوه هاي آن، سايه آن، اکسيژن آن و ساير برکات و نعماتش بهره مند مي شوند ولي باز تبر به دست مي گيرند و ظالمانه آن را قطع ميکنند، در اصل ريشه خود و ديگران را ميزنند و به جاي سبزي، زردي و کبودي را جايگزين مي کنند. بزرگترين کفران نعمت، ناسپاسي و قدرنشناسي وجود ذي قيمت درخت است. اگر سبزي درختان به خاطر خشکسالي يا بي رحمي انسان نسبت به او، به زردي وسياهي گرايد، به يقين همه هستي انسان در تهاجم انواع بيماريها و نهايتا در معرض مرگ و انهدام قرار ميگيرد. شايسته است نه فقط به جهت روز درختکاري بلکه به خاطر «سبز ماندن زندگي خودمان» هر روز به درختان نگاه نويي داشته
باشيم.