آنچه باعث میشود که یک کشور، یک استان، یک شهرستان، یک خانواده و... ویران شود، بی هدفی و سردرگمی است. ما هنوز نمیدانیم در سطح کشور، استان، شهرستان، بخش، خانواده، نهادهای شغلی، نهادهای آموزشی وغیره از کجا شروع کرده ایم و به کجا میخواهیم برسیم. زمانی که اهداف ما مشخص نباشد، چهار عنصر اصلی و حیاتی در پرده ی ابهام میماند:
1- زمان و وقتی که لازم است تا به آن اهداف برسیم 2- هزینه مورد نیاز جهت رسیدن به آن اهداف 3- کمیت مورد نظر 4- کیفیتی که باید تعقیب کنیم.
از دیدگاه علم مدیریت برای رسیدن به هر هدفی باید چهار عنصر فوق کاملا روشن تبیین شود تا میزان موفقیت یا عدم موفقیت پس از پایان هر پروژه ای قابل ارزیابی و سنجش باشد.
حال اگر »اصل هدف «نامعلوم باشد پرواضح است که هیچ کدام از چهار عنصر فوق قابل تعریف، تعیین و اجرا نمیباشد.
در سطح کلان باید بدانیم که در سیاست خارجی، سیاست داخلی، اقتصاد خرد و کلان، بهداشت و درمان، آموزش، عمران و آبادانی و... در چه نقطه ای هستیم، چه مراحلی را میخواهیم طی کنیم، اهداف کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت ما چیست و اینکه نهایتا تاکنون به چه اهدافی رسیده ایم، کدام اهداف معطل مانده و دلایل ناکامی تحقق آنها چیست؟ با نگاه به گذشته میبینیم همه چیز در این راستا مبهم است.
در سطح هر استان نیز باید مشخص باشد که چه برنامه و اهدافی در هر سال مشخص شده و میخواهد اجرا شود. به تبع آن در شهرستانها و بخشها نیز باید همه ی اهداف و برنامه ها به مردم اعلام شود تا در پایان هر سال و یا پایان هر دوره ی مدیریتی، معلوم شود که چه سطحی از آن اهداف و برنامه ها عملیاتی شده است.
اگر موارد فوق، مکتوب و اعلام عمومی نشود، هم مسئولان و هم مردم نمیدانند که دنبال چه چیزی هستند و همه در مسیر حرکت خویش، سردرگم خواهند بود.
متأسفانه این حالات در خانواده ها نیز به چشم میخورد. اگر به هر خانواده ای بگویید که اهدافتان در زندگی چیست، شاید تعجب کرده و با لبخند، آن را غیرقابل هضم قلمداد کنند.
شاید بعضی از مردم بگویند در جامعه ای که تا چند ماه آینده معلوم نیست که چه چیزی رخ میدهد، چگونه میتوانیم برنامه ریزی داشته باشیم و اهداف کوتاه مدت، میان مدت و دراز مدت را برای خود تعیین کنیم؟
البته این سخن به وجهی صحیح است و به وجهی غلط. صحیح بودن آن به این جهت است که با تحولات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و اجرایی کشور، برخی برنامه های ما نقش برآب میشود ولی غلط بودن آن به این سبب است که ما نمیتوانیم به این بهانه، شانه را از زیر بار مسئولیتهای فردی و اجتماعی که نیازمند برنامه ریزی و هدف گذاری است، خالی کنیم. ما حتی اگر یک ساعت وقت داشته باشیم، باید برای همان یک ساعت هم برنامهریزی و تعیین هدف کنیم تا عمرمان به ارزانی ذوب نشود.
امید است همه ی مردم از مسئولان بخواهند که برنامه و اهداف خود را در سال جاری اعلام و در چارچوب آن حرکت کنند و خودشان نیز در زندگی فردی و اجتماعیشان همین مسیر را طی کنند تا از ثانیه هایی که به سرعت در حال گذر است، بیشترین بهره را ببریم.