مشروعيت، مقبوليت و محبوبيت هر نظام سياسي در جهان کنوني، فقط در گرو «انتخاب آزاد» محقق مي شود. شايد تا صد سال آينده، ديگر هيچ حکومت موروثي، مادام العمر، فردي و انتصابي در هيچ کشوري وجود نداشته باشد و همگي فقط در پرتو آراي مردم، حق حيات داشته باشند.
نه فقط در رده رؤساي کشورها ، رأي مردم ملاک مي باشد بلکه در سطح قواي مقننه، قضاييه و مجريه، استانداران، فرمانداران و بخشداران در آينده اي کمتر از يک قرن ديگر، حکم انتصابي منسوخ خواهد شد و ملاک، رأي و نظر مردم خواهد بود.
بود و نبود و آمدن و نيامدن هرکس را نيز فقط « قانون » مشخص خواهد کرد و هيچ فيلتر ديگري، حق ميدان داري در اين عرصه را نخواهد داشت. اين پيش بيني ماست که مبتني بر دو عنصر عيني است: يکي واقعيات تاريخي و ديگري رشد عقلانيت.
تاريخ نشان مي دهد که کمتر از 200 سال است که حکومت ها از حالت اشرافي و فردي در حال خروج هستند و به سمت آراي اجتماعي و جمهوريت رفته و مي روند و کشورهاي قدرتمند و پيشرفته جهان در اين چارچوب نقش ايفا مي کنند، بقيه کشورها نيز دير يا زود به همين سمت خواهند رفت. اين يک الزام و ضرورت زمان است که بايد «انتخاب آزاد»ملاک کشورداري باشد. با هيچ ابزار و وسيله اي هم نمي توان آن را براي هميشه متوقف کرد. شايد اين حرکت گاهي با ترمز مواجه شود ولي اين ماشينِ ترمز گرفته، براي هميشه نمي تواند وسط جاده بماند.
امروز اکثر کشورهاي عربي و برخي آسيايي و آفريقايي که در حال و هواي ارتجاعي حکومت فردي به سر مي برند چه بخواهند و چه نخواهند، ماشينِ ترمز گرفته آنها، يا بايد از وسط جاده، کنار رود و يا کنارشان مي گذارند. با هيچ اسلحه و فشار نظامي هم نمي توان اين ماشين ها را در وسط جاده نگه داشت. بايد جاده پيشرفت و تکامل باز شود و راهي غير اين نيست.
روش رسيدن به اين تغيير و تحولات نيز، ديگر ، وقوع انقلابهاي خونين نيست بلکه فشار افکار عمومي و تسليم شدن استبداد است. زماني در ايرانِ دوره قاجاريه، پادشاه قاجار «مشروطيت»را امضا کرد و تير خلاص به تابوت حکومت فردي پادشاهي زد که افکار عمومي به يک جنبش اجتماعي قوي مبدّل شد. گرچه آن زمان تعداد نخبگان و تحصيل کردگان کم بود و مردم عموما بيسواد بودند ولي خواست عمومي در اذهان همه نقش بست و پادشاه را به قبول مشروطيت وادار ساخت.هرچند به خاطر کم سوادي مردم و خيانت برخي خواص، دوباره حکومت پادشاهي (رضاخان) روي کار آمد و 50 سال مسير آزاديخواهي ، عدالت طلبي و پيشرفت گرايي مردم را منحرف کرد ولي با پيروزي انقلاب اسلامي، ضربه نهايي به پيکر حکومت پادشاهي وارد آمد و مردم قدم ديگري را در مسير جمهوريت برداشتند و پايه را تغيير دادند.
امروز نيز اصل، رأي و نظر مردم است و هرچه مردم تصميم بگيرند بايد همه قبول کنند. انتخابات بايد آزادانه و عادلانه براي همه مردم به طور يکسان اجرا شود. تصميم با مردم است. مردم، نه صغير هستند، نه ناقص العقل، نه بيسواد، نه...
اما عنصر دوم که عقلانيت است آن هم رو به رشد مي باشد و هر عقل رشيد و فکر بليغ مي پسندد که ديگران براي او تصميم نگيرند بلکه خودش، سرنوشت خويش را رقم زند.
اگر قبول کنيم که مردم به رشد لازم و عقلاني در انتخابات رسيده اند و قيّم نمي خواهند، پس بايد اجازه دهيم تا آزادانه انتخاب کنند و هرچه انتخاب کردند را بپذيريم.
انتخاب هم چند مرحله دارد؛ مرحله اول فرصت دهيم تا مردم همه سخنان را بشنوند و اين محدود به يک هفته تبليغات نيست، بلکه بايد در مدت چند سال قبل از انتخابات حاصل شود و بگذاريم همه، حرفشان را بزنند و مردم بشنوند. هرگونه ايجاد محدوديت در اين راستا، ظلم به انتخاب مردم مي باشد.
مرحله دوم، چون مردم مي خواهند رأي بدهند پس بايد کساني را که مي خواهند انتخاب کنند ، نامزد شوند تا بتوانند فرد مورد نظر خود را برگزينند.
مرحله سوم، شفافيت است. هر نامزدي که قصد عوامفريبي، خريد و فروش رأي، فريب افکار عمومي و... را داشت، مطبوعات و رسانه ها اجازه داشته باشند که وي را افشا کنند تا خط قرمز بر ريا و تزوير و حيله گري کشيده شود.
مرحله چهارم، امانت داري در جمع آوري آراي مردم است که بايد به نحوي باشد که با تأييد مردم همراه باشد.
اميد است با انتخاباتي آگاهانه، عادلانه، شفاف و با حضور حداکثري مردم به نتايج درخشاني برسيم.
ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم (به راستي خداوند سرنوشت هيچ قومي را تغيير نمي دهد تا خودشان سرنوشت خود را تغيير دهند)