اگر معادله ی «هزینه- فایده» را در نظر بگیریم هرکاری که انسان انجام می دهد و هزینه هایی در بردارد باید فایده یا فوایدی برآن مترتب باشد تا انگیزه انجام آن کار وجود داشته باشد.تا دو دهه ی قبل تعداد بیکاران فارغ التحصیل در کشور کم بود چرا که همه مشغول تحصیل در مقاطع کاردانی، کارشناسی، کارشناسی ارشد یا دکتری بودند ولی از آن زمان تاکنون به سرعت همگی فارغ التحصیل شده و نیازمند شغل متناسب با رشته ی تحصیلی خود هستند. در هر کشوری، هم مردم و هم حکومت، تلاش می کنند که هزینه هایی را که صرف تربیت یک نیروی تحصیل کرده شده به هدر نرود. حال اگر فارغ التحصیلان، پس از صرف مال و عمر خود، در شرایطی قرار بگیرند که از علم و دانش آنها استفاده لازم نشود، آثار نارضایتی، پشیمانی و بیهودگی به آنها روی خواهد آورد. امروز در اکثر خانواده ها، فارغ التحصیلان لیسانس و فوق لیسانس در رشته های مختلف با بیکاری دست و پنجه نرم می کنند. از طرفی بهترین سالهای عمر آنها صرف شده تا مدرکی را به دست آورده و علمی را بیاموزند، از طرف دیگر زمینه برای به کارگیری آن دانش وجود ندارد، از طرف سوم با بیکاری آنها، مشکلات ازدواج و مسکن و مخارج زندگی نیز به طور جدی مطرح شده است، حال چه باید کرد؟طبق دیدگاه علمی، حتی اگر آنها بیکار نباشند ولی در شغلی بی ارتباط با رشته تحصیلی خود مشغول فعالیت باشند باید آن را بیکاری پنهان نامید و معنایش این است که بود و نبود علم آنها در شرایط شغلی شان بی تاثیر است.بدترین حالت زمانی است که حتی شغل غیرمرتبط با رشته فارغ التحصیلان نیز وجود نداشته باشد و جوانان این مرز و بوم پس از امیدهای فراوان، بیکار در خانه بنشینند و هیچ بازدهی از عمر و زندگی خود نبینند. طبق آمارهای مختلف الان بیش از نیمی از بیکاران، تحصیل کردگان دانشگاه ها هستند که اگر فکر جدی و فوری برای آنها نشود، تهدیدها و خطرات زیادی در کمین آنها، جامعه و مراکز علمی و دانشگاهی کشور خواهد بود.