گفت و گو (Dialog) به عنوان انسانی ترین ابزار به تفاهم رسیدن در تمام تاریخ عمر جوامع بشری استمرار داشته است. انسانهای اولیه که از سواد و فهم مشترک برخوردار نبودند بیشتر مواقع برای رسیدن به اهداف خود، از قوه قهریه، درگیری و جنگ بهره می گرفتند و گاه گاهی که از جنگ خسته شده و به نتیجه نمی رسیدند با گفت و گو و توافق، به طرح خواسته های خود می پرداختند.
زمان که گذشت و بشر به تدریج به مقداری از سواد و فهم همگانی رسید، گفت و گو بر جنگ و درگیری، مقدم شد و ابتدا
خواسته های خود را مطرح نموده اگر به نتیجه دلخواه نمی رسیدند، از زور بازو استفاده می کردند. در این میان طرفی که قدرتمندتر بود رغبت بیشتری برای جنگ داشت و زور را بر گفت و گو و درک متقابل ترجیح می داد.
هرچه زمان گذشت و سواد و علم در بین مردم شیوع بیشتری یافت و ظرفیت شنیدن سخن مخالفان در انسانها افزایش پیدا کرد، مدت زمان بیشتری برای حل اختلافات به گفتوگو سپری میشد به طوری که ایجاد سازمان ملل ومیانجیگری کشورها و مذاکرات چند جانبه، نشانه رشد و بلوغ کشورها قلمداد گردید و بسیاری از اختلافات بین کشورها، با سعه صدر و ظرفیت پسندیده و از طریق مذاکرات حل و فصل گردید و به مرحله جنگ نرسید.
در هر جنگی که در نیم قرن اخیر و بعد از جنگ جهانی دوم، رخ داده، رگه هایی از لجاجت، قلدری، خودخواهی و عدم ظرفیت بالا، در یک طرف جنگ یا در هر دو طرف قابل مشاهده بوده و گریز از گفت و گو، خسارتهای جبران ناپذیری را به طرفین وارد آورده است.
برخی مواقع منافع قدرتهای پشت پرده باعث جنگ بین دو طرف شده و گفت و گو، ابزاری برای تسلیم کردن یک طرف و تمکین به خواسته های طرف مقابل قلمداد گردیده و لذا جنگ ادامه یافته است.
به نظر می رسد در سطح جهانی، منطقه ای و ملی، تمام کشورها باید به یک میثاق مشترک برسند که براساس آن، هیچ جنگی رخ ندهد و با گفت و گو و منزوی کردن طرف جنگ طلب، جلوی خون ریزی را بگیرند.
البته قلب دیپلماسی، مذاکره و گفت و گوست و همه در داخل و خارج کشورها باید به آن گرایش پیدا کنند تا در دنیای پر تزاحم امروزی، همه اختلافات با گفت و گو حل و فصل شود.