اوایل انقلاب می گفتیم که نه روش کمونیستی قبول داریم و نه روش سرمایه داری.
می گفتیم کمونیست ها قائل به مساوات و برابری ظالمانه هستند چرا که در حکومت بی طبقه سوسیالیستی یا کمونیستی، انگیزه ترقی و پیشرفت از مردم گرفته می شود و موقعی که کم کار
و پرکار، کم سواد و باسواد همگی باید در یک سطح مساوی زندگی کنند دیگر کسی مشتاق تلاش بیشتر و خلاقیت نخواهد بود. در شرایطی که استعداد
و کار و تلاش انسانها، یکسان نتیجه می دهد، انگیزه را در آنها می کشد و لذا معتقد بودیم هرکس باید به اندازه استعداد و کار و تلاشش با دیگران تفاوت داشته باشد و از زندگی متفاوت تری بهره مندگردد.
روش سرمایه داری نیز نمی پسندیدیم چراکه اختلافات طبقاتی در آن از حد و مرز گذشته و 4-5 درصد از مردم بیش از 90 % از امکانات و اقتصاد کشور را در اختیار خود گرفته و غول آسا، بقیه افراد جامعه را قربانی خود می کنند. در جوامع سرمایه داری عده ای در اوج آسمانها و اکثریت مردم در سطح زمین بلکه بعضا در قعر چاه فلاکتند.
ما درایران دنبال تز نه شرقی نه غربی بودیم که در آن نه همه مثل هم باشند (مانند جوامع کمونیستی) و نه گرفتار اختلافات طبقاتی شدید (مثل جوامع سرمایه داری). ما دنبال هویت سومی بودیم که اختلافات سطح زندگی مردم، معقول
و منطقی باشد اما چنین هویتی را پیدا نکردیم.
امروز سبک زندگی ما نه کمونیستی است، نه سرمایه داری و نه اسلامی.
نه شاخص برابری و مساوات کمونیستی در آن است، نه شاخص های پیشرفت و توسعه سرمایه داری و نه عمل به آیات و احکام نورانی اسلام. اگر سبک زندگی اسلامی به معنای واقعی داشتیم؛ امروز نه ربا در جامعه ما بود، نه میلیونها چک برگشتی، نه میلیونها پرونده قضایی، نه چند میلیون معتاد، نه افزایش طلاق، نه صدها هزار زندانی، نه محصولات بی کیفیت و تقلبی، نه اختلاس و ارتشا، نه فقر و تهیدستی، نه میلیون ها بیمار، نه جوانان بیکار و بی خانمان، نه اختلافات طبقاتی شدید، نه اسراف وحشتناک مرفهین و نه تنگدستی زجرآور مستضعفین و نه... و نه....
تک تک ما مسئولیم و همه باید در رده های مختلف از صدر تا ذیل به خویشتن خویش برگردیم و سبک زندگی مان را مشخص کنیم که بالاخره خودِ گمشده ی خود را در چه سبکی از زندگی می خواهیم بیابیم و با چه هویتی می خواهیم الگوپردازی کنیم.