بعضی مواقع انسان نمی داند چه چیزی را انتخاب کند تا نتیجهای که در پس آن حاصل می شود، تلخ نباشد. گاهی بین «خوب و خوب تر» می خواهد انتخاب کند و زمانی که خوب و خوب تر وجود نداشته باشد مجبور به انتخاب بین «خوب و بد» است و از آن سخت تر، تن دادن به انتخاب بین «بد و بدتر». این انتخابها در همه زمینـه هــا دائما در حال رخ دادن است و هرچه پیش می رویم انتخاب از نوع اول به سمت نوع سوم در حال دگرگونی است.
در مسایل درمانی، موقع مریضی، با علم به اینکه رشوه یا زیرمیزی بد است مجبور می شوید برای تهیه نوش دارو و عمل، بین رشوه (که بد است) با زجر ناشی از مریضی (که بدتر است) یکی را انتخاب کنید. شما کدامیک را انتخاب می کنید؟
موقع انتخاب شغل، می خواهید بین شغلی که به آن علاقه ندارید و با تخصص شما در ارتباط نیست و درآمد آن کفاف زندگی شما را نمی دهد با بیکاری، یکی را انتخاب کنید. حال کدام یک بدتر است و شما کدامیک را انتخاب می کنید؟
در هنگام انتخابات، بین کاندیداهایی که بالاخره بخشی از جامعه، هیچکدام را نماینده فکری خود نمی دانند و از طرف دیگر می خواهند در انتخاباتحضورداشته باشند، این تعارض در انتخاب رخ می دهد و باید بین این حالات یکی را انتخاب کنید، چه تصمیمی باید گرفت؟ عدم شرکت در انتخابات و سپردن سرنوشت جامعه به رأی دیگران، بد است و نداشتن کاندیدایی که مورد پسند شماست، بدتر، چه باید کرد؟
در زمینه ازدواج، ازدواج نکردن دختر و پسر بد است و تن دادن به ازدواجی که باب طبع نیست، بدتر. حال بین این بد و بدتر، جوانان باید کدامیک را انتخاب کنند؟ اینکه طبق آمارها گفته می شود از هر 5 ازدواج 2 مورد آن و یا از هر 3 ازدواج 1 مورد آن به طلاق منجر می شود نتیجه همین انتخاب هاست.چه موقع مردم مجبور به انتخاب بین بد و بدتر می شوند؟ زمانی که ارزشهای جامعه در هم می ریزد، رفتارها از اصالت می افتد، نهادهای اجتماعی کارکردهای اصلی خود را از دست می دهند و به کارکردهای فرعی، حاشیه ای و بدلی روی می آورند، جابجایی نقش ها اتفاق می افتد و نقش زن و مرد، خوب و بد، کوچک و بزرگ، متخصص و جاهل و... جابجا می شود و در مجموع جامعه به سمت بی هنجاری حرکت می کند. در این شرایط، حکومت باید از اقتصاد دانان، جامـعه شناســان، روانشناسان اجتماعی و سایر اندیشمندان کمک بگیرد تا مجموعه «بدی ها» را به «خوبی ها» تغییر دهد.