با خود مي انديشيدم كه اگر بخواهم مطلبي در بدرقه سال فعلي و استقبال از سال جديد بنويسم، چگونه و چه نكاتي مطرح كنم كه در آن سخن از غم، غصه، مشكلات، تلخي ها، رنج ها، دردها، سختيها و... به ميان نيايد و در اين آغازين روزهاي سال جديد، لبخند و نشاط و اميد به خوانندگان عزيز هديه دهد.
هر چه فكر كردم، ديدم نمي شود؛ به هر طرف رو مي كني متاسفانه اين رگه هاي ناميمون، همچون ميهمان ناخوانده به سرا پرده ي ذهن هجوم مي آورد و قلم را مسحور خود مي كند. گفتم خوش به حال شعرايي همچون حافظ كه از نوك كلك شان، عشق و شادي و طرب فرو مي ريخت ودر دنياي گل و بلبل و سبزه و با هواي تميز، روزگار را سپري مي كردند.
نمي دانم اگر حافظ در شرايط فعلي بود، باز همان حال و هوا را داشت و يا همانند شعراي امروز، از قله به دامنه فرود ميآمد و ذوق هنري اش مي خشكيد و يا حداقل، ارتفاع فواره ي هنري اش به بلنداي آن روز نبود. با خود گفتم اينكه امروز، ديگر شعرايي در سطح حافظ و سعدي و مولوي و ... يافت نمي شوند علل گوناگون دارد ولي به طور حتم، شرايط زماني، محيطي، اجتماعي، فرهنگي، سياسي، اقتصادي و تكنولوژيك امروز با گذشته تفاوت غير قابل قياس دارد و همگي در شكل گيري حال و قال شخصيتي همچون حافظ موثرند.
اگر بخواهيم در سال آينده مقداري از درد و آلام مان را كم كنيم و حال وهواي «حافظ گونه» بگيريم بايد همه بنشينيم و فكر كنيم و راه حلي بيابيم شايد خداوند فرجي كرد و اين فضاي سنگين را به فضاي رقيق و دلپذير و نشاط آور مبدل ساخت . اينكه چگونه؟ آيا ميشود يا نه؟ چه كنيم تا به آن فضاي دلنشين برسيم؟ نمي دانم. بايد همگي دست به كار شوند و طرحي نو، خلق كنند. هيچ چيز نشدني نيست.
ما «خودمان» را فراموش كرده ايم و به« ابزار و وسايل» چسبيدهايم.
ما حتي ،گل ها را هم، مصنوعي كرده ايم،گلي كه طراوت برگ ها و لطافت گلبرگ ها و بوي معطر شكفتن غنچه هايش، ميتواند التيام دهنده روح خسته ي ما باشد.
بايد ديد غذاي روح و روان انسان چيست و چگونه بايد تامين شود تا آب حيات به بستر وجود او سرازير گردد و از زندگي مصنوعي خارج شود...
آميختگي عشق زميني و آسماني و تركيب عشق و عرفان و پالايش جامعه از كژي ها و پليدي ها، شايد بتواند زمينه اي مناسب جهت ورود به دنياي زيباي نشاط و اميد فراهم آورد . پيشاپيش سالي مملو از شادي و عشق و صفا براي همه شما عزيزان از خداوند مهربان مسالت مي نمايم.
»عيدتان مبارك «