یکی از آسیبهای اجتماعی که امروزه جوامع با آن روبهرو هستند پدیده سالمندآزاری است که میزان شیوع آن در ایران ۵۶.۴ درصد برآورد شده است. این در حالی است که در کمتر از ۴۰ سال دیگر سهم سالمندان از جمعیت کشور بیش از ۳۰ درصد خواهد بود. بدیهی است که چنین شرایطی سالخوردگی جمعیت ایران در آیندهای نزدیک را اجتنابناپذیر جلوه داده و لازم است تمهیدات خاصی درباره مسائل مربوط به آن اندیشیده شود.
به گزارش ایسنا، سوءرفتار با سالمند عبارت از انجام دادن یا ندادن رفتاری خاصی بهصورت عمدی یا غیرعمدی توسط مراقبتکننده یا فرد قابلاعتماد دیگر است که باعث افزایش خطر و صدمه یا تجاوز به حقوق انسانی و کاهش کیفیت زندگی در فرد سالمند (بالاتر از ۶۰ سال) میشود. این سوءاستفاده ممکن است بهصورت فیزیکی، جنسی، روانی، عاطفی، غفلت، ترک کردن یا بهرهبرداری مالی باشد و عوارضی همچون کاهش اعتمادبهنفس، احساس ناامیدی، بیتفاوتی و مشکلات روحی روانی را در سالمند بهجا بگذارد.
در پژوهشی که مازیار مولایی و همکاران در رابطه با میزان شیوع سوءرفتار با سالمندان در ایران طی سالهای ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۴ انجام دادهاند، این نتیجه به دست میآید که میزان سالمندآزاری در ایران بسیار بیشتر از سایر کشورهاست. همچنین در بین انواع آن به ترتیب سالمندآزاری عاطفی (۳۰.۷ درصد)، سالمندآزاری روانی (۲۵.۴ درصد)، غفلت از سالمندان (۲۵.۱ درصد)، سالمندآزاری مالی (۱۹.۷ درصد)، سالمندآزاری جسمی (۱۳.۱ درصد) و طردشدگی (۱۱.۷ درصد) شایعترین انواع سالمندآزاری در ایران هستند.
پژوهشگران فوق علت پیشی گرفتن موارد سالمندآزاری در ایران نسبت به سایر کشورها را به عوامل مختلفی نسبت میدهند که از بین آنها میتوان به عوامل اجتماعی و فرهنگی، تعاریف و مفهومهای متفاوت از سالمندآزاری، گزارش نکردن و بیان دقیق این واقعه، نبود ابزارهای مناسب و استاندارد و مشکلات مربوط به جمعآوری اطلاعات اشاره کرد.
تحلیل خبر
ایجاد دگرگونیهای نامیمون در سبک زندگی ما و همچنین وجود باورهای غلط و غیرمنطقی در مورد دوران سالمندی و سالمندان، موجب نادیده گرفتن و تضییع حقوق انسانی، شرعی و قانونی سالخوردگان کشورمان شده است.
قبول این واقعیت که انسان در دوران حیات و تا لحظهای که نفس میکشد، باید از کیفیت قابلقبول زیست انسانی برخوردار باشد و بتواند از لذایذ زندگی بهره ببرد، برای شمار بالایی از افراد جامعه ما به باور و فرهنگ تبدیل نشده و اینگونه تصور میشود که دهه و یا دهههای پایانی عمر باید با تنهایی و فقط در انتظار مرگ سپری شود.
این تصور نه در آموزههای دینی و مذهبی ما به رسمیت شناخته شده، نه در هیچیک از آیینهای شکوهمند و مترقی کهن ایرانی جای پایی دارد و نه در مختصات عقلانیت، دانش و منطق میگنجد.
امروزه در کشورهای پیشرفته و توسعهیافته، هرچند که مردم با سختی و تلخیِ گرهها و تنگناهای خودساخته دستوپنجه نرم میکنند، اما ۶۰ سالگی را آغاز زندگی و دست یافتن به وارستگی و رسیدن به این مرحله از عمر را نتیجه تحمل انتظاری طولانی میدانند، چراکه در این سن آحاد جامعه قادر میشوند به کارهای موردعلاقه خود بپردازند و آزاد و رهاشده از بسیاری قیدوبندهای تحمیلی، دوران شیرین و لذتبخشی را تجربه کنند.
در این کشورها فرزندان برای چگونه زندگی کردن پدران و مادران تعیینتکلیف نمیکنند و بزرگان خود را در چارچوبهای کلیشهای و بسته به اسارت درنمیآورند و همچنین توقع ندارند که پدر و یا مادر تا پایان عمر به آنان ارائه خدمات داشته باشند، درصورتیکه میبینیم در کشور ما پدربزرگها و مادربزرگهای مظلوم و زحمتکش بهجای استراحت و تفریح، درعینحال محدودیتها و معذوریتهای ویژه دوران سالمندی، مجبور به نگهداری از نوههای نوزاد و کودک خود شده و در این مورد سختیهایی را متحمل میشوند.
البته تحمیل یک زندگی بیروح و منجمد به سالمندان در نظرهای مسدود و بسته، سالمندآزاری تلقی نمیشود و اینگونه رفتار و پندار عادی و معمولی جلوه میکند، که در این زمینه بهشدت نیازمند آموزش و فرهنگسازی لازم هستیم.