سخنگوی ثبتاحوال کشور آخرین آمار چهار واقعه حیاتی در 9 ماهه اول سال را تشریح کرد.
به گزارش جام جم آنلاین از ایسنا، سیفالله ابوترابی در نشست خبری به مناسبت روز ملی ثبتاحوال برگزار شد، به آمارهای ازدواج و طلاق اشاره کرد و گفت: در 9 ماهه اول سال جاری 481 هزار و 809 ازدواج نیز به ثبت رسیده است، همچنین در سال 95 به ازای هر هزار نفر 8.8 واقعه ازدواج به ثبت رسیده است که این رقم در سال 90، 11.4 ازدواج به ازای هر هزار نفر بود. همچنین در اکثر استانها میانگین سن اولین ازدواج در حدفاصل سالهای 90 تا 95 برای مردان به 6 ماه و برای زنان به 4 ماه افزایشیافته است و میانگین سن اولین ازدواج برای مردان 27 سال و 3 ماه و برای زنان 23 سال بوده است.
سخنگوی سازمان ثبتاحوال کشور بابیان اینکه در طول 9 ماهه اول سال 1076 ازدواج ثبتشده مربوط به زنان سالمند بالای 60 سال و 7812 ازدواج مربوط به مردان بالای 60 سال است، گفت: نرخ ثبت طلاق نیز از سال 90 تا 95 از رقم 1.9 به 2.1 رسیده است. همچنین 133 هزار و 366 واقعه طلاق در پایگاه به ثبت رسیده است.
تحلیل خبر
ارائه آمار ازدواج مربوط به ۹ ماهه سال جاری از سوی سخنگوی ثبتاحوال کشور در دل خود حرفها و پیامهایی را دارد که ضرورت بررسی، تحلیل و تحقیق توسط دانشگاهها را در زمینهی آسیبهای اجتماعی گوشزد میکند.
در اینجا قصد آن را نداریم که به موضوعات تکراری مانند بالا رفتن سن ازدواج، افزایش آمار طلاق و... بپردازیم چراکه در اینگونه مباحث که هیچ سازمان، ارگان و دستگاه حکومتی خود را متولی آن نمیداند اما تا دلتان بخواهد، دادوفریاد و آه و فغان و هشدار و اعلامخطر و... دیده، شنیده و خوانده میشود، تاکنون نه گرهای گشوده شده و نه اقدام شایسته و بایستهای صورت گرفته است بهگونهای که بخش قابلتوجهی از جامعه در این زمینه دچار یأس و ناامیدی شده و این مهمترین و اساسیترین اصل در زندگی خود و وابستگان را به وادی بیخیالی و ولنگاری سپرده و باورهای عمیق دینی و مذهبی را در تاریکخانه فراموشی قرار داده که نمودهای آن را در پدیدههایی مانند ازدواج سپید و... مشاهده میکنیم.
اما ازدواج سالمندان که با توجه به بروز مشکلات و معضلات گوناگون امروزی به امری گریزناپذیر مبدل شده، هنوز در اسارت باورهای پوسیده و مذموم قرار دارد و هنوز نگاه به این مهم، از جنس وقاحت و ناپسندی است. سالمندان همسر ازدستدادهی تنها که بیش از هر زمان از عمر خود نیاز به مونس و همراه دارند یا باید در اسارتگاههایی که
«سرای سالمندان» نامگرفته، سالهای پایانی عمر را در غربت و اندوه و افسردگی سپری کرده و یا در حسرت و تنهایی با درد و مرض و سختیهای بسیار زندگی کنند و در انتظار فرشته مرگ، روزها و شبها را بشمارند.
بسیار جای تعجب و شگفتی است که جامعه ما پدیدههای منفی موجود در غرب را به سهولت پذیرفته؛ اما نکات اساسی و حیاتی را زشت و ناپسند میپندارد و بر باورهای متعصبانه بهدور از منطق و دین، اصرار میورزد. گویی آدمها فقط تا سن خاصی حق حیات دارند و انگار خیلیها نمیخواهند بپذیرند که خود نیز سرنوشتی مشابه سالمندان به انتظارشان نشسته است.