دامپزشک پارک پردیسان که «ایران» (ماده یوز کشفشده در تهران) را معاینه کرد، بابیان اینکه این یوز شرایط بازگشت به طبیعت را ندارد، گفت: احتمال تولیدمثل این یوز با کوشکی «یوز نر سایت تحقیقات یوزپلنگ آسیایی» وجود دارد. ایمان معماریان در گفتوگو با ایسنا با اشاره به اینکه وضعیت «ایران» (ماده یوز کشفشده در تهران) ازنظر بالینی و ظاهری مناسب است، گفت: این یوز تنها مقداری لاغر است و رشد کافی نکرده ولی ازنظر کلی وضعیت خوبی دارد. معماریان بابیان اینکه این یوزپلنگ اولین وعده غذایی خود را خورد، گفت: در ابتدا قصد داشتیم از خرگوش برای تغذیه این یوزپلنگ بهره ببریم ولی به دلیل ترس یوز از خرگوش، مجبور شدیم از مرغ برای تغذیه آن استفاده کنیم. برنامه تغذیهای این یوزپلنگ مشخص است و قرار است که لاشه کامل حیواناتی مثل خرگوش، مرغ و گوشت بز در اختیار او گذاشته شود. این دامپزشک ادامه داد: «ایران» هنوز در سن رشد است و احتیاج به مکملهای غذایی برای تغذیه دارد. حدود یک ماه طول میکشد تا سوءتغذیه آن برطرف شود و بهطور طبیعی رشد کند البته ابتدا لازم است که از استرس یوزپلنگ کاسته شود تا وضعیت جسمی و تغذیه آن بهبود یابد. دامپزشک پارک پردیسان با اشاره به اینکه متأسفانه این یوزپلنگ قابلیت برگشت به طبیعت را ندارد، گفت: این حیوان زمانی که از طبیعت جدا شد، سن کمی داشت و بسیاری از تواناییهای لازم برای زندگی در طبیعت را نیاموخته است. چنانچه در طبیعت زندگی میکرد نیاز داشت که تا سال آینده در کنار مادر خود باشد. معماریان افزود: «ایران» درحال حاضر در سایت نگهداری تحقیقات یوزپلنگ آسیایی در پارک پردیسان کنار کوشکی و دلبر نگهداری میشود.
این دامپزشک در پایان درباره احتمال تولیدمثل این یوزپلنگ در سایت نگهداری تحقیقات یوزپلنگ آسیایی توضیح داد: این احتمال وجود دارد چراکه هر چه تعداد یوزها بیشتر باشد شانس تولیدمثل آنها بیشتر میشود همچنین حدود یک سال طول میکشد تا این یوزپلنگ به مرحله تولیدمثل
برسد.
تحلیل خبر
حفاظت از گونههای کمیاب و در معرض انقراض جانوران و گیاهان ازجمله وظایف هم سازمانهای مکلف و هم عموم مردم است که باید به سهم خود در این راستا کوشا باشند و اقدامات لازم و بهموقع را انجام دهند؛ اما رفتن به سمت افراطوتفریط و خود را فقط به عالم احساسات سپردن و چشم را بر واقعیات بستن، نه عقلانی است و نه ما را در داشتن زیست سالم به سرمنزل مقصود میرساند.
در سالهای اخیر شاهد افراطیگریهایی در زمینهی محیطزیست بوده و هستیم که میتواند کشور را به بنبست بکشاند و در مقابل اقدامات حیاتی و اولویتدار، بازدارندگی ایجاد کند. خطر انقراض یکگونه جانوری آنچنان دستگاههای مسئول و تشکلهای مردمنهاد را به خود مشغول میکند که گویی انسانها در این کره خاکی از هیچگونه حقی برای زیستن در آرامش و آسایش برخوردار نیستند و برای زدودن انواع آلودگیها از محیط زندگی آنان تنها باید به ابراز تأسف و اعلام نگرانی بسنده کرد! و به دیگر موجودات پرداخت! انسان در راه پیشرفت و توسعه بهناچار باید در طبیعت پیرامونی دخل و تصرف داشته باشد و اقدامات اجتنابناپذیر خود را بر اساس مطالعه، تحقیق و بررسیهای علمی به جلو ببرد. اینکه خیل عظیم شهروندان شهرها و کلانشهرها نباید با سدسازی آب شرب خود را تأمین کنند، بیشتر به داستانهای تخیلی میماند که کاربردی جز رؤیاپردازی ندارد. اینکه نباید به راهسازی و جادهسازی پرداخت چراکه این کار دستکاری در طبیعت است، معنا و مفهومی جز توقف زیست در غارها و بیابانها ندارد.
اینکه نباید به سنگلاخها و زمینهای بیهوده رهاشده دست زد و نباید در آنها درختکاری کرد و... صرفاً نگاه افراطگرایانه بازدارنده سرسبزی و خرمی و استقبال از
ریزگردهاست.
جای شگفتی بسیار است که چرا اینهمه سال که از عمر دستگاههای موظف و تشکلهای مردمنهاد که البته بهطورمعمول به دلیل قرارگرفتن در تنگناهای مالی سرانجامی جز وابسته و نیازمند شدن به سازمانها و ارگانهای حاکمیتی ندارند، میگذرد، بیابانها و حتی بسیاری از خیابانها بدون درخت و گیاه باقیمانده و مدام باید در حسرت شهرهایی مانند لندن به سر ببریم که مبدل به جنگل سرسبز و دلانگیز شده است! چرا هنوز از گونههای گیاهی کمآببری که از تنوع بسیاری نیز برخوردارند، استفادهنشده و به بهانه کمآبی، جز سر دادن آه و فغان و ناله، هیچ تحرکی را مشاهده نکردهایم و فقط محکوم کردن اقدامات عمرانی را شاهد بوده و هستیم؟! چرا بنابر آمارهای رسمی نزدیک به ۹۰ درصد آبهای کشور صرف کشتهایی از قبیل برنج و هندوانه میشود، آنهم با بیش از ۷۰ درصد پرتی آب! اما برای درختکاری و تبدیل زمینهای رهاشده به باغ و بوستان، نالههای سوزناک بیآبی و کمآبی سر داده میشود؟!
در هنگامهای دیگر شهرداری با روشی غلط اقدام به معدوم کردن سگ ولگرد میکند که ناگاه تشکلهای دوستدار این حیوان موضوع را آنچنان کشدار میکنند و حیاتی جلوه میدهند که سر از شبکههای تلویزیونی برونمرزی درمیآورد و در مقابل حمله چند سگ به کودک بیگناه و بیپناه روستایی و کشتهشدن او آب از آب تکان نمیخورد و گویی هیچ تشکل مردمی حمایت از کودکان وجود ندارد و جان انسانها از چندان اهمیتی برخوردار نیست.
از سوی دیگر پدیده بغرنج و ویرانگر درهم تنیده شدن تشکلهایی که باید فقط مردمی باشند با تشکلها و دیدگاههای سیاسی، نیز آنچنان غبار سیاهی ایجاد کرده و وسعت دید را از جامعه ستانده که نتیجه این وضعیت را در غلیظتر شدن روزبهروز دود بیاعتمادی و ناباوری مشاهده میکنیم.