جام جم آنلاین: شغل برای زندگی یا زندگی برای شغل؛ این سؤالی است که خیلیها در مقام پاسخ کلامی به شما از موهبت زندگی میگویند و این که ما به شغلمان ادامه میدهیم تا زندگی راحتی داشته باشیم، اما وقتی پای عمل میرسد، در واقع این شغل است که تبدیل به همه زندگی برخی افراد میشود؛ طوری که آنچنان در کارشان غرق میشوند که بدون شغل، قادر به تعریف زندگی نیستند. گروهی از بیماریهای شغلی، محصول همین نوع نگاه به زندگی هستند؛ یعنی وقتی فردی با کار شبانهروزی، فقط برای پول درآوردن بیشتر یا ارتقای جایگاه شغلی میجنگد، در این اوضاع و احوال، سلامتش را فراموش میکند و به بیماریهای شغلی مبتلا میشود. البته عمده بیماریها و حوادث شغلی مربوط به محیطهای کاری ناسالم است. این ناسالم بودن هم صرفاً به آلودگی محیط و ناایمن بودن محیط کار برنمیگردد. گاهی این ناسالم بودن محیط کار از منظر روانی آزاردهنده میشود. ناسالم بودن محیط کار، چه از منظر فیزیکی و چه از لحاظ روانی، میتواند بیماریها و حوادث شغلی متعددی به بار بیاورد که امید به زندگی را در فرد شاغل کاهش دهد. حدود شش برابر آمار فوتیهای حوادث شغلی نیز بر اثر ابتلا به بیماریهای شغلی است. یعنی سالانه حدود 8000 ایرانی فقط بر اثر ابتلای مستقیم به بیماریهای شغلی از دنیا میروند. همه این آمارها، جدای از هزاران نیروی کاری است که به بیماریهای شغلی مبتلا شدهاند. آنها با وجود بیماری، همچنان مشغول به کار هستند و با بیماریشان دست و پنجه نرم میکنند.
تحلیل خبر
اصلیترین علت فراگیری نارضایتی شغلی در کشور به چگونگی انتخاب شغل از سوی شاغلان برمیگردد که بنابر مشاهدات عینی اغلب ناچار بودن و فرار از دیو بیکاری و احتیاجات ضروری زندگی را سبب پذیرش کار خود اعلام میکنند و تبحر و حرفه تخصصی و مورد علاقه را غیر از آنچه به آن مشغول هستند میدانند و همواره تأسف دستنیافتنی و پر پیچوخم بودن کار دلخواه را میخورند.
با نیمنگاهی به اوضاع اجتماعی و فرهنگی، بهعلت پیدایش این پدیده نامیمون پی میبریم که «در جایگاه خود نبودن» افراد بهدلیل حاکمیت فرهنگ مسموم سفارشی بودن امور و پارتیبازی، رانتخواری و ویژهخواهی مرتبطها و متصلها به مراکز ثروت و قدرت، این وضعیت پدیدار شده است. ارائه آمارهایی مانند انجام کار مفید ۲۰ دقیقهای از ۸ ساعت مقرر و تعیینشده توسط کارمندان نیز حاکی از همین واقعیت است چراکه کار و محیط کار غیردلخواه و اجباری، حاصلی جز این وضعیت را بهدنبال نداشته و نخواهد داشت.
علاوهبر این، تبعات بسیاری نیز در پی این اوضاع و احوال گریبانگیر جامعه شده که عمدهترین و مهمترین آنها، بروز و ظهور بیماریهای جسمی و روحی است که خود نیز تبعات دیگری را بهدنبال دارد.
مشکلات و معضلات اجتماعی، اتلاف وقت بسیار در محیطهای کاری، برخوردهای خشن در محیطهای عمومی و خانوادگی، افسردگیها، مهاجرتها، ظاهرسازیها و درونپوشیها و... پدیدههایی است که زنجیره پیوسته اینگونه سبک زندگی را بر ما تحمیل کرده است.