یک روانشناس بابیان اینکه تأمین رفاه کاذب به ناتوانی کودکان منجر میشود، گفت: نگهداشتن کودک در رفاه کاذب باعث ناتوانی آنها در دیدن و لمس واقعیتها، تشخیص اولویتها و عدم تلاش برای رسیدن به خواستهها و اهداف میشود، درحالیکه والدین با برخی ازجانگذشتگیهای بیمورد، ناخواسته نتیجه عکس گرفته و باعث ناتوانی فرزندان خود میشوند.
دکتر فاطمه معین الغربایی در گفتوگو با ایسنا، با انتقاد از فراهم آوردن امکانات و رفاه کاذب برای فرزندان بدون توجه به وضعیت اقتصادی خانواده بهعنوان آفت جدید در خانوادهها، عنوان کرد: متأسفانه شرایط امروز جامعه بهگونهای شده که خانوادهها با هر سطح فرهنگی و اقتصادی سعی میکنند که بیشترین امکانات و حتی امکانات غیرضروری را در اختیار فرزندان خود قرار
دهند، حتی اگر دچار فقر فرهنگی و آموزشی باشند سعی
میکنند وسایل غیرضروری مانند موبایل گرانقیمت و لباسهای برند را برای فرزند خود تهیه کنند، غافل از اینکه کودک رشد یافته در رفاه کاذب برای حل مسائل و مشکلات خود عاجز شده و قادر نیست با واقعیات روبهرو
شود.
این عضو هیئتعلمی جهاد دانشگاهی علوم پزشکی شهید بهشتی ادامه داد: بهعنوان نمونه زمانی که کودک دبستانی به علت بازیگوشی و عدم توجه به تذکرات معلم، تکالیف خود را انجام نمیدهد، مادر از کار و زمان خود گذشته و برای جلوگیری از تنبیه و شرمساری فرزند تکالیف او را انجام میدهد درحالیکه درست این است که اجازه دهیم کودکان شخصاً با مسائل و چالشهای زندگی روبهرو شده و طعم شکست و یا در مقابل پیروزی واقعی را بچشند.
تحلیل خبر
تکلیفی که شرع مقدس و قوانین جاری برای رعایت حقوق فرزندان از سوی پدران و مادران مشخص کرده با آنچه را که در عرف کشورمان وجود دارد، فاصلههای بسیاری را نشان میدهد. بهگونهای که والدین پس از گذران دوران کودکی و بلوغ فرزندان خود، همچنان تلاش میکنند تا حد ممکن تمام اموری که مربوط به انسانهای بالغ و عاقلی که باید استقلال داشته باشند را انجام دهند.
این حس عاطفی و مهربانانه از یکسو قابلتمجید است؛ اما از سوی دیگر منجر به ناتوانیهای گوناگون و عدم کسب مهارتهای لازم زندگی فرزندان آنان و مسدود کردن مسیر تولید در زمینههای مختلف و جلوگیری از گسترش خدمات در سطح جامعه میشود.
این وضعیت در چند دهه اخیر از شدت بسیاری برخوردار بوده و موجب واماندگیهای گوناگون در شمار بالایی از نسلهای جدید شده است.
چه بسیار از بازنشستگان و سالخوردگانی که همچنان تنها نیروی انسانی مولد در خانوادهها محسوب میشوند و عهدهدار تأمین نیازهای معیشتی فرزندان ۳۰ ساله خود و حتی در سنین بالاتر از آن هستند.
وضعیت اقتصادی کشور و وجود محدودیتها و محرومیتها نیز همراه با عرف و فرهنگ حاکم بر خانوادهها سبک زندگی نابسامان و ناهمگونی را بر جامعه تحمیل کرده و سختیهای زندگی را افزایش داده که متأسفانه در این معرکه پردردسر، سالمندان و بازنشستگان دشواریهای بیشتری را بر دوش خود احساس میکنند.
از جانب دیگر، نظام آموزشوپرورش ما تاکنون هیچگونه برنامهای را برای آموزش مهارتهای ضروری زندگی به دانشآموزان نداشته و دانشگاهها هم اغلب جز تولید مدرک و ارائه دروس تئوری و غیرکاربردی، خروجی قابلتوجهی را نداشتهاند.
با این اوصاف و در قیاس با سبک زندگی در کشورهای پیشرفته و توسعهیافته، درمییابیم که برای خروج از این وضعیت ناخوشایند و تلخ، باید به سمتوسوی تغییرات بنیادین چه در برنامهریزیهای کلان کشور و چه در فرهنگ حاکم بر زندگی خود باشیم.