ما از روی عادت و خستگی ناشی از کار و فعالیت روزانه، در ساعات پایانی روز و با فرو رفتن در تاریکی به خواب میرویم و مدتی را به استراحت میپردازیم تا دوباره برای کار و تلاش آماده شویم. اما گاهی اوقات که در بستر دراز میکشیم، علیرغم آنکه تمام تن و وجودمان خسته است خواب به چشمانمان نمیآید و گاهی ساعتها از وقت خوابمان میگذرد و تنها در بستر جابجا شدهایم. گویا طی این مدت نگاه و اندیشه و فکرمان در گذشتههای دور و نزدیک سیر کرده است. گاهی وقتها هم که سر ساعت و به موقع خوابمان برده است، به ناگاه نیمه شب و در دل سیاهی شب از خواب برخاسته ایم و بعد از آن مدتها در دنیای خیال سیر کردهایم.
برخی از دانشمندان معتقدند اینکه گاهی به خواب نمیرویم ناشی از نگرانیهای بیرون است و وقتی از خواب ناخودآگاه و با رؤیایی بیدار میشویم ناشی از ناراحتیهای درون است.
به هر حال روند خوابیدن و بیدار شدن، خواب نرفتن و از خواب پریدن، بارها و بارها و در هر سنی برای هر کسی رخ میدهد تا اینکه تمام خوابیدن و بیدار شدنها و همه فعالیتهای روزمره در گذران زندگی به یک روز پر از فراز و نشیب میماند که آن روز هم به پایان
میرسد و وقت رفتن به خواب ابدی فرا میرسد. باید دید تا آن لحظه، فرصت خداحافظی داشتهایم، فرصت تسویه حساب و کتاب.
البته گاهی همانند به خواب رفتن شبانه که تا سر بر بالش میگذاریم دیگر هیچ نمیفهمیم و به خواب میرویم، برخی به هنگام رفتن به خواب ابدی خیلی سریع و شتابان میروند که حتی فرصت خداحافظی کردن هم پیدا نمیکنند. حادثه، سانحه و یا حتی سکتهای باعث میشود که با همه امید و آرزوها، با همه حساب و کتابهای تسویه شده و نشده، با همه حرفهای گفته و نگفته و خلاصه با همه همهها و همه...مجال نمییابند که برای رفتن (خوابیدن) خویش بسترسازی کنند.
در مقابل، عدهای به مرور آماده رفتن میشوند. در طول این مدت، بارها و بارها فرصت این را مییابند که به کار و زندگی و به اطراف خود نظر بیندازند و فکر کنند، اما باز امروز و فردا میکنند. انگار این بیخوابی قبل از خواب ابدی، فرصت غلطیدن در بستر را برایشان دارد و بس.
وقتی متوجه میشوند که دیگر تمام وجودشان بیحس میشود، تمام اندامهایشان از حرکت باز میماند، حتی گوش و چشمان و زبانشان یارای شنیدن و دیدن و سخن گفتن ندارد. اما برعکس همه اندامهایشان، گویی حافظهشان قویتر از همیشه است. بارها و بارها تمام لحظات زندگی را برای آنان تکرار و تکرار میکند. شفافتر از همیشه خوبیها و بدیها، زشتیها و زیباییها، حق و ناحقها، مرور میشوند.
گویا همه عمر به دنبال پیدا کردن یک ترازوی دقیق بودهایم و دقیقا و به موقع صاحب آن شدهایم. در حالی که نای حرف زدن نداریم و همه باشند و یا هیچکس نباشد، ما تنها با چشمان باز در دنیای خود سیر میکنیم. دلمان میخواهد پیاممان را به نزدیکان و دوستان خود بدهیم تا قبل از آنکه کاملا به خواب رویم، حساب و کتابی نیمه تمام نمانده باشد. اما با حرکات چشم هم کسی متوجه نمیشود که چه میخواهیم بگوییم.
امروز خوب میدانیم که چه باید بکنیم، اما نمیتوانیم. ترازویمان دارد خوب نشان میدهد که در زندگی، عدل و انصاف، رحم و مروت، منش و معرفت، نوع دوستی و انسانیت، کم و یا زیاد داشتهایم یا نه؟ اگر زیاد و به حد قابل قبول بوده است که نهایتا با تبسمی بر لب به خواب ابدی خواهیم رفت، اما امان از آن موقعی که میبینیم همه نمرههایمان زیر حد (نمره) قبولی است. دلمان میخواهد از جایمان بلند شویم و به دنبال این و آن برویم تا اگر جایی و زمانی حقی را باطل و باطلی را حق، زشتی را زیبا و بدی را خوب کردهایم، خوبی را بد و زیبایی را زشت نمودهایم، برای جبران، کاری کنیم. اما کمی دیر شده است و دوباره آرام میگیریم و دوباره به فکر فرو میرویم و باز دوباره برآشفته میشویم و تلاش میکنیم که برخیزیم. این بار میخواهیم آبروی بر باد رفته و شانس و خوشبختی گرفته شدهای را برگردانیم، خیر شر شده ای را احیا کنیم، اما باز توان و یارای بلند شدن، گفتن و طلب مغفرت و گذشت را هم نداریم. گویا لحظات غوطه ور ماندن در خیال و افکار خویش را هم اندک اندک از دست میدهیم و خواب ابدی بالاخره سر میرسد و خط پایان بر یک زندگی بسیار بسیار کوتاه اما با آرزوهای فوق العاده بلند میکشد تا مرگمان، شیوه زندگی و همه داشتهها و نداشته هایمان، تنها تلنگری برای همه کسانی باشد که تا آخرین لحظات کنارمان تنها نظاره گر بودند. شاید پند گیرند.
خوب است در نیمه شبها و در سحرگاهان ماه مبارک رمضان، این فرصت کوتاه و سیر و سفر معنوی، کمی به حال و روز خویش نظری منصفانه بیندازیم. اگر فرصت جبرانی هست بکوشیم تا بلکه دلهای آزرده را به دست آوریم و اگر فرصتها هم از دست رفته با تمام وجود و با خلوص نیت و صمیمانه از پروردگار سبحان صاحب عقل و اندیشه، عاجزانه طلب عفو و گذشت کنیم تا شاید کمی سبک بارتر و کمی آسوده خیالتر در آیندهای نه چندان دور به سویش سفر کنیم.
یادمان نرود این تنها سفری است که با پول و بی پول، بدون همراه، تنهای تنها، چه بخواهیم و چه نخواهیم، باید برویم. پس فرصت خداحافظی را از دست ندهیم.