خشم هيجاني مخرب و آسيب زننده است كه نه تنها ما را در دراز مدت به اهداف مان نمي رساند بلكه جسم، روان، ارتباطات، شخصيت اجتماعي، سطح يادگيري، خواب و حتي ميزان عمر ما را تحت تأثير منفي خود قرار مي دهد. كم نيستند جملاتي كه بزرگان دنيا، چه بزرگان ديني و چه بزرگان علمي، در محكوميت و مذمت خشم گفته اند و شنيده ايم. اما با اين همه آيا واقعاً خشم هيجاني است كه به هيچ دردي نمي خورد و جز ضرر و آسيب چيز ديگري به همراه ندارد؟ آيا خداوند حكيم با اين همه درايت و آگاهي چيزي را آفريده است كه هيچ فايده اي ندارد؟ آيا با توجه به زيان بار بودن خشم، خداوند نمي توانست ( و يا بهتر نبود ) انسان را بدون اين هيجان منفي بيافريند؟ آيا اين چنين انساني موفق تر زندگي نمي كرد و رفتاري سالم تر و منطقي تر نداشت؟
بگذاريد اين سئوالات را به گونه اي ديگر مطرح كنم و آن اينكه آيا خشم يك نعمت خدادادي است كه به انسان عطا شده يا خطايي است كه از خوي حيواني او ناشي مي شود و يا شايد هم مي تواند چيزي بين اين دو باشد؟
واقعيت قضيه اين است كه انسان موجودي اجتماعي است و به اقتضاي اجتماعي بودن و داشتن ارتباطات گسترده ي انساني، گاهگاهي نياز دارد كه از هيجان خشم در جهت پيشبرد مقاصد و اهداف خود بهره برداري مثبت كند و اين مسئله، راهكاري دارد كه نه تنها مديريت خشم را زير سئوال نمي برد بلكه خودش نوعي مديريت خشم است. در نظر داشته باسيد كه مديريت خشم بدين معني نيست كه هرگز خشمگين نشويد. بدين معني نيست كه مثلاً اگر عزت نفس شما را بي رحمانه و غير منصفانه زير سوال بردند بايستيد و لبخند بزنيد. بدين معني نيست كه اگر حق و حقوق تان را پايمال كردند هيچ عكس العملي نشان ندهيد. بدين معني نيست كه اگر حداقل بها و ارزشي را كه بايد براي شما قايل شوند، نشدند، هيچ كاري نكنيد .
گاهي اوقات شرايط اقتضا مي كند ( مجبور مي شويد ) كه براي لحظاتي كوتاه هيجان خشم را به طور ارادي و كنترل شده در خود به وجود آوريد يعني در موقعيتي قرار مي گيريد كه اگر خشمگين نشويد طرف مقابل، شما را ناديده مي گيرد. به عنوان مثال فرض كنيد كه كودك خود را براي گردش و بازي به يك پارك محله اي برده ايد. اما كودك شما شيطنت مي كند و براي ديدن ماشين ها از پارك خارج شده و به كنار خيابان مي رود. شما يك بار به او تذكر مي دهيد اما او جدي نمي گيرد و دوباره تا چشم شما را دورمي بيند به كنار خيابان مي آيد. شما مي دانيد كه اين كار او بسيار خطرناك است و حتي ممكن است به قيمت جانش تمام شود. بنابراين براي اين كه ميزان حرف شنوي او را بالا ببريد تشخيص مي دهيد كه الان نياز است كمي با غضب و قاطعيت با او حرف بزنيد: مگه بهت نگفتم ديگه توي خيابون نيا، اگر يك بار ديگر بياي ديگه هيچوقت پارك نمي يارمت. فهميدي؟ برگرد توي پارك ببينم .
در واقع اينجا عصباني نشده ايد بلكه داريد اداي عصباني شدن را در مي آوريد كه به اين شكل رفتاري مي گويند خشم وانمودي. برخلاف آنچه كه بسياري افراد ناآگاه گمان مي كنند خشم هيجاني كاملاً ناشايست و نابجا كه بايد به هر قيمتي كه شده بروز داده نشود نيست.اصولاً اگر مي خواهيد انسان سالمي باشيد بهتراست به هيجانات خود اهميت بدهيد اما هرگز برده ي آنها نشويد.در نظر داشته باشيد كه وجود خشم گاهي ضروري وموجه است.البته فقط گاهي و آن هم به صورت خشم وانمودي كه بسيار كوتاه و گذراست. يعني بر اساس ارزيابي هاي اوليه اي كه مي كنيد ( كه البته اين ارزيابي ها بايد به صورت منطقي و عاقلانه باشد نه تحت تأثير احساسات ) تشخيص مي دهيد كه بروز خشم در اين موقعيت موجه و مورد نياز است. آنگاه صداي خود را بلند مي كنيد، گره در ابروهاي تان مي اندازيد و با جديت و تحكم صحبت مي كنيد. اما همه اين ها نوعي فيلم بازي كردن و اَدا در آوردن است وشما هرگز بهطور واقعيعصباني وبرافروختهنشده ايد. به خاطر داشته باشيد براي اين كه به اطرافيان تان بفهمانيد كه عصباني هستيد لزومي ندارد كه حتماً عصباني شويد و جسم و روان خود را در معرض آسيب قرار دهيد. استفاده كردن از تكنيك خشم وانمودي مي تواند بهترين راهكار براي رسيدن به اين مقصود باشد .