انبساط و انقباض دو واژه متضاد هستند، انبساط به معناي باز شدن (گستردن) و انقباض به معناي بسته شدن (جمع گشتن) است. مثلا اكثر فلزات و برخي اجسام در اثر گرم شدن (حرارت) از هم باز شده و بر حجمشان افزوده مي گردد در حالي كه بر اثر سرما به شكل اوليه خود برميگردند.
بيش از دو سال پيش به دنبال خود سوزي جواني به نام محمد بوعزیزی در كشور تونس كه مرگ وي را در پي داشت مردم به خيابان ها آمدند و با دولت (بن علي) و نيروهاي نظامي و پليس درگير شدند و حكومت وقت ساقط شد.
اين تحولات در تونس آغازي بود بر آنچه كه به نام بهار عربي در ديگر كشورهاي عرب افريقايي و عربي مدتها ادامه يافت. بعد از تونس، مصر دچار ناآرامي شد و مبارك رفت. در ليبي حكومت استبدادي و سرتا پا مصلح قذافي بعد از مدت ها جنگ داخلي و درگيري كه منجر به دخالت غرب گرديد سرنگون شد. در يمن به دنبال درگيري هايي كه بين مخالفان علي عبداله صالح با دولت وي و نيروهاي ارتش رخ داد با وساطت غرب و آمريكا كه شكل گرفت صالح به خارج رفت و حكومت انتقالي تشكيل شد.
در برخي كشورهاي ديگر نيز مقابله هايي با دولت هاي آن كشورها ادامه دارد و عدهاي دستگير و به قتل رسيده اند و هنور دنيا منتظر تغيير و تحولات سياسي و جابجايي هايي است كه در آينده نه چندان دور بايد شاهد و ناظر آن باشد. اما قرنهاست كه در گوشه و كنار دنيا انقلابهاي جورواجور رخ داده و ميدهد. در كشورهاي غربي، در كشورهاي شرقي، در آمريكاي لاتين و آسيا و آفريقا، بسياري از نظام هاي سياسي مدعي انقلابي بودن بودهاند. اينكه مردم آن مناطق تا چه حد به خواست ها و مطالبات شان دست يافته اند بستگي به نظام هاي حاكم بر اين كشورها داشته است.
اصولا به هر طغيان و بحراني كه از سوي مردم در برابر حاكمان صورت ميگيرد، لفظ انقلاب تعلق ميگيرد. حالا اگر اين انقلاب با ايدئولوژي خاصي همراه بود و يا بهتر بگويیم اگر برندگان و مردم آن كشور از ايدئولوژي خاصي پيروي كنند، آن انقلاب به آن نام و با آن ويژگي شهرت پيدا ميكند.
اما چرا در برخي كشورها انقلابشان به بيراهه مي رود، اين امر ريشه در علت هاي مختلفي دارد كه به چند مورد اشاره مي گردد: اولين دليل اين است كه آيا رهبران انقلاب و حاكمان حكومت جديد به اصول و مباني مردم سالاري پاي بند هستند؟ يعني خودشان را ملزم به دفاع از آزادي هاي فردي و اجتماعي و ... مي دانند و براي آن حاضر به هر نوع فداكاري و از خود گذشتگي هستند. دوم اينكه آيا اين انقلاب انبساطي(فراگير) و يا انقباضي (محدود) است. يعني انقلاب توانسته است همه نيروها و گروه هاي سياسي و اقشار مختلف مردم را نه تنها جذب كه در حكومت و قدرت شريك كند و يا برعكس علاوه بر آنكه مخالفان انقلاب (ضد انقلاب) كه بسياري از نيروهاي فعال در انقلاب را از صحنه سياسي و فعاليتهاي روزمره دور كرده است. دليل ديگري كه برخي انقلابها به بيراهه مي رود اين است كه اصولا افراد و حاكمان، خود را ملزم به پاسخ گويي نميدانند و يك حريم و محدوده اي به دور خود ميكشند و هيچ شانسي را براي مردم و مطالباتشان كه همانا پاسخگويي و شفافيت است قائل نميشوند.
البته همان طور كه قبلا اشاره شد دلايل متعدد و بسياري در انحراف انقلابهاي برخي كشورها وجود دارد كه مخربترين آنها انقباضي شدن انقلاب است. دقيقا يكي از مواردي كه بسيار ملموس بوده است، انقلاب مردم ليبي توسط سرهنگ معمر قذافي بود كه به جاي فراگير شدن به ايجاد يك اختناق و يك ديكتاتوري نظامي ديگر تبديل شد كه مردم براي نجات از يك كودتاچي (نظامي گري) و براي سرنگوني آن مجبور به دست گرفتن سلاح و از آن بدتر ياري گرفتن از كشورهاي خارجي شدند.
و اما آنچه بعد از گذشت 2 سال در تونس و بعد از مدتي در مصر در حال شكل گيري است و مدت هاست گهگاه خبر آن در رسانههاي بين المللي انعكاس مييابد ناشي از انقباضي شدن انقلابهايي است كه عمر طولاني ندارند. وقتي در تونس چند روز پيش يكي از مخالفان دولت شكري بلعيد جلوی درب منزلش ترور شد بسياري از مردم به خيابان ها ريختند و عليه حكومت فعلي (انقلابي) دست به تظاهرات زدند وحتي دست به اعتصاب عمومي زدند و خواهان و خواستار سرنگوني دولت شدند.
در مصر كه ماه هاست مردم در پي هر تحولي از سوي دولت جديد محمد مرسي به خيابان ها مي ريزند ودست به مقابله با دولت مي زنند و درست كمتر از يك سال از لغو حالت فوق العاده كه دهه ها در مصر و در برخي شهرها اجرا مي شد دوباره به دنبال ناآراميهايي كه در شهرهاي پورت سعيد، اسكندريه و سوئز رخ داد شاهد اجرا و اعمال حالت فوق العاده در چند شهر مصر هستند. شباهت پليسي شدن حكومتهايي كه بعد از سرنگوني حكومت بن علي در تونس و مبارك در مصر سر كار آمدند مردم را نگران كرده كه مبادا با اعمال زور و قدرت نمايي گروهي به مرور دوباره شاهد و مواجه با نظامهاي بسته و خودكامه گردند.
يقينا وقتي در تصويب قانون اساسي و تصميم گيري ها، بخش عمده اي از مردم را كنار بگذارند، وقتي براي بقا به ايجاد نيروهايي بپردازند كه جز در مقابل حاكمان، در برابر مردم و قانون پاسخگو نباشند، چطور مردم آن كشورها باور دارند كه انقلاب شان به بيراهه نرفته است؟ چطور ميتوانند از سياست هايي دفاع كنند كه به مرور تنها منافع اقليتي را در بر ميگيرد كه انقلاب فراگير (انبساطي) را به انقلاب بسته (انقباضي) تبديل كردهاند؟
يقينا مردم در همه جاي دنيا نه تنها در تحولات سياسي و سرنوشت خود شركت دارند كه از آنچه در ديگر نقاط دنيا نيز ميگذرد آگاهند. پس آنچه در مصر و تونس و در برخي كشورهاي تازه انقلاب شده در حال رخ دادن است با توجه به اينكه ملتهاي دنيا از حضور و قدرت نمايي كشورهاي زورگو بيزارند و هر جا ملتي براي آزادي و رسيدن به حقوق فردي و اجتماعي تلاش مي كند ديگر مردم و ملتها را كنار خود دارند كه حتي اگر از كمك هاي بشر دوستانه و انساني آنان برخوردار نباشند حمايت معنوي و آزادي خواهانه مردم دنيا براي رسيدن يك ملت به حقوق انساني و اجتماعي را در كنار خود دارند.
يقينا آن چه در تونس و مصر و برخي كشورها ادامه دارد، شايد در كوتاه مدت سركوب شود اما سرانجام مردم به حقوق خود و آزادي خواهند رسيد. چرا كه خداوند انسان را آزاد آفريد و آزادي خواهي در ذات انسان هاست و انقلاب هاي انقباضي ديگر جايي در بين ملت ها ندارد.