جمعه 2 آذر 1403 11/22/2024

به وب سایت رسمی روزنامه طلوع خوش آمدید

شنبه 31 فروردین 1392 ، 23 : 10

کد خبر : 1848

از 0 نفر 0

چرا آستانه تحمل در جامعه ایرانی تنزل پیدا کرده؟

چرا آستانه تحمل در جامعه ایرانی تنزل پیدا کرده؟

محمدبازيار-كارشناس ستاد پيشگيري و حفاظت اجتماعي دادگستري كازرون

همه ما صحنه هایی از خشونت و درگیری را در سطح جامعه مشاهده کرده ایم؛ درگیری بعد از تصادف در خیابانها، بحث و جدل بر سر کرایه تاکسی یا  بر سر نوبت در صفهای مختلف، در ترافیک، پشت چراغ قرمز و... ؛ به نوعی می توانیم بگوئیم ایرانی­ها مهارت کنترل خشم را ندارند و پرخشگری را به عنوان ابزار دفاعی خود قرار داده اند و صبر را فراموش و به جای آن به سمت خشونت سوق داده می شوند.

مطالبی که ارائه گردیده کلاً نظرات جامعه شناسان، روانشناسان و دکترین مطرح در این زمینه است که جهت پیدا کردن علل و النهایه راهکار کلی آن جمع آوری و پیمایش گردیده،که به سمع و نظر مخاطبان می رسد.

خشونت در جامعه امروز ایران ناشی از یک گسست فرهنگی است که ریشه در چند بحران دارد؛ در سطح فرهنگی و اجتماعی جامعه پذیری به دو بحران کناری خود باز می گردد یکی خانواده و دیگری آموزش است. موضوع بعدی فرهنگ پذیری است که بحران رسانه ای دارد.

اگر افراد نتوانند با جامعه ارتباط بگیرند، جامعه پذیر نباشند و مشارکت اجتماعی آنها تامین نشود، رابطه افراد با جامعه یک رابطه خشونت آمیز می شود چون فرد در حاشیه جامعه قرار می گیرد. در حالی که انسان دوست دارد در متن باشد نه حاشیه و اگر چنین شود واکنش نشان می دهد که به صورت خشونت است؛ به ویژه اینکه نتواند گفت وگو کنند و راه­های عادی و موجود برای حل مسائل برای گفت وگو فراهم نباشد، لذا دست به رفتارهای خشونت آمیز می زنند.

اما بحران اقتصادی و تورم هم مهم و تاثیرگذار است، چون بازتاب آن در رندگی و روح فرد است.شما با یک درآمد مشخص زندگیتان را مدیریت می کنید اما وقتی یک شبه همه چیز گران می شود عصبی می شوید، یا اینکه وقتی نزدیک نوروز است واگر پدر خانواده نتواند نیازهای خانواده را تامین کند اقتدار پدر زیر سوال می رود و منزلت اجتماعی او کاهش پیدا می کند و همین او را خشن می­کند؛ درست است خشونت را هیچکس و هیچ جامعه ای نمی پذیرد اما اگر این پدر خشونت نشان می دهد از منزلت و شأن خود دفاع می کند و این کار در رفتارهای عادی او تاثیر می گذارد. از سوی دیگر، نظام حمایت اجتماعی هم خیلی ضعیف است و نهادهای اجتماعی از فرد حمایت نمی کنند، لذا فرد خودش را تنها می بیند و امید ندارد و تمام این مشکلات را به صورت خشونت نشان می دهد.

همچنین در گذشته حمایت به صورت سنتی در جامعه ما قوی بود اما این هم ضعیف شده و نمی توان از اطرافیان هم کمک گرفت. آسیب‌های اجتماعی یکی از علل پرخاشگری‌های فراوانی است که در روابط میان اقشار یک جامعه دیده می‌شود. وقتی افراد در روابط خود با آدم‌ها و دیگران آسیب می‌بینند، دیگر نمی‌توانند یک رابطه سالم و معمولی را ادامه بدهند.

وقتی براثر برخی از پیشامد‌های اجتماعی، شکاف اجتماعی ایجاد می‌شود، آدم‌ها دچار از خودبیگانگی اجتماعی نسبت به هم می‌شوند و امکان تعامل سالم و رفتار ارتباطی گذشته را از دست می‌دهند. در دهه‌های قبل همبستگی بسیاری بین جامعه، افراد ساکن در یک محله یا خانه حاکم بود. اکنون وقتی افراد قبایل مختلف با هم مواجه می‌شوند، زبان عادی ندارند چون آن رابطه از نظر روان شناختی اجتماعی به رابطه خودی و غیرخودی تبدیل شده است بنابراین از این جامعه نباید انتظار فرهیختگی داشت بلکه همان رفتار قبیلگی، واکنشی طبیعی است.

یکی از دکترین مطرح در این مورد بیان می­کند: خشونت زیر بناهای زیستی، فرهنگی و اجتماعی دارد ومعمولا سبب تغییر رفتار می شود. خشونت فقط فیزیکی نیست بلکه هر رفتاری که سبب آسیب و ناراحتی شود خشونت است و خشونت کلامی در کنار خشونت فیزیکی قرار می­گیرد. در سالهای اخیر به خاطر رشد رسانه­های مجازی خشونت فیزیکی بیشتر مورد توجه قرار گرفت اما خشونتهای روانی هم مهم هستند. آمار نشان می­دهد که خشونت جسمی کم شده اما این نشان نمی دهد که میزان خشونت در جامعه کم شده و مردم بردبار و شکیبا شدند.

اتفاقا فرمی از خشونت که آزار دهنده و پیامدهای نامناسب دارد خشونت روانی و کلامی است که بسیار شده و در خیابانها هم دیده می شود. البته بخش زیادی از خشونت در درون خانواده است. سال 83 وزارت کشور پژوهشی که مبتنی بر یک طرح ملی بود را منتشر کرد، مطابق آن حدود 30 درصد افراد خشونت جسمانی را در خانواده تجربه کردند، در مجموع آمارخشونت از ابتدای زندگی مشترک زوج ها  66 درصد بوده است، یعنی از هر سه زوج دو زوج خشونت داشتند و یک زوج مورد خشونت فیزیکی جدی قرارگرفته است که بیشتر هم خانمها هستند. شاید در تهران به خاطر تغییرات در خانواده ها، خشونت فیزیکی کمتر شده است اما آمار نشان می­دهد خشونت روانی به شکل تصاعدی بالا رفته که بسیار آسیب زننده است. همچنین از نظر روانی یک تئوری جدی در مورد خشونت ناکامی است.

پرخاشگری زمانی است که فرد نتواند نیازش را از شیوه معمولی بگیرد و دست به خشونت می زند یا زن و شوهر اگر نتوانند با هم گفت و گو کنند دست به خشونت می زنند. نتیجه جالب پژوهش مزبور این بود که خانمهای بالای 55 سال  اعلام کردند که تمایل به گذشت دارند اما خانمهای جوان معتقدند که در مقابل خشونت مقابله به مثل می­کنند.

همچنین وقتی یک فرد احساس ناکامی می­کند و نمی تواند از راه حق به خواسته خود برسد این خشونتها بیشتر می­شود، یعنی وقتی افراد از راه درست رشد نمی­کنند احساس ناکامی می کنند و لذا این موضوع سبب خشونت و ناکامی می­شود. چون فرایندها مشخص نیست و از امروز تا فردا ساختارها و فرصتها تغییر می­کنند، فرد سعی می کند در کوتاه­ترین زمان امتیازها را به دست آورد و وقتی چنین نمی شود ناکام می­شود و دست به رفتارهای خشونت آمیز می زند.

ادامه دارد...


ارسال دیدگاه Post comments


آخرین عناوین « اندیشه »

صفحه اینستاگرام روزنامه طلوع کانال واتس اپ روزنامه طلوع

پربازدیدترین ها