من و شما در هر سن و سالي كه باشيم كودكي بازيگوش در وجود خود داريم كه سرشار از سرزندگي و شور و شوق است .
كودك دروني كه وقتي نوجواني را پشت سر مي گذاريم فكر مي كنيم او هم بالاجبار بايد بزرگ شود . معمولاً يا به دليل باورهاي ذهني خودمان و يا قوانين نانوشته ي جامعه اي كه در آن زندگي مي كنيم ، اين كودك بيچاره سركوب ، مخفي و محبوس مي شود . شايد هم احساس مي كنيم كودك درون مان بزرگ شده و ديگر دوران بچگي كردنش تمام شده است . غافل از اين كه كودك درون هرگز بزرگ نمي شود ، هرگز از بين نمي رود و هر چقدر هم كه زندانياش كنيم باز به حبس عادت نمي كند. او نيازمند توجه ماست و ما نيازمند اهميت دادن به خواسته هاي او .
وقتي كودك درون خود را سركوب يا انكار مي كنيم عملاً شور و شوق طبيعي زندگي را از دست مي دهيم و اين امر ما را دچار كمبودي آزار دهنده و مخرب مي كند كه اين كمبود حتي مي تواند به بيماري هاي جسمي يا رواني منتهي گردد .دكتر لوسياكاپاچيونه در اين باره معتقد است كه كودك درون آن بخش از وجود ماست كه مانند كودك احساس مي كند و شايد سبب شود به شيوه اي كودكانه يا كودك وار رفتار كنيم . ميسيل داين نيز در كتاب < كودك درون گذشته تان > به تفصيل در اين باره قلم زده است .
همچنين كودك درون بخش مهمي از تحليل رفتار متقابل است كه در دهه ي 1960 توسط اريك برن عرضه شد و در دهه ي 1970 به اوج محبوبيت خود رسيد. از ديدگاه اريك برن هر انسان از سه بخش كودك ، والد و بالغ تشكيل شده است . والد آن بخش از وجود ماست كه احكام يا قوانين يا همان امر و نهي ها يا به عبارتي بايدها و نبايدها را وضع مي كند . كودك درون نيز يكي از بخشهاي سركوب شده ي وجودمان است كه وقتي به دوران پختگي و بلوغ مي رسيم آن را فراموش و رها مي كنيم .
زندگي بدون حضور آشكار و ملموس كودك درون چندان لذت بخش و راضي كننده نخواهد بود و مي توان گفت كه تقريباً همه ي ما به بازيابي و درك كودك درون خويش نيازمنديم .
وقتي با كودك درون خود روبرو مي شويم در مي يابيم كه اغلب نيازهايش برآورده نشده اند . بروز مكرر مشكلات عاطفي ، رواني و جسمي در افراد ، معمولاً اين پيام را دارد كه كودك درون به طور كامل ارضا نشده است .
كودك درون ما موجودي مخفي و دور از ذهن نيست . او همواره مي كوشد تا با ما رابطه برقرار كند اما متاسفانه برخي از ما او را به باد فراموشي سپرده ايم. وقتي نيازهاي طبيعي خود را كه ممكن است بچگانه به نظر برسند بي اهميت تلقي مي كنيم اين كودك درون است كه دارد سركوب مي شود يا مثلا وقتي هوس مي كنيد فقط و فقط محض تفريح بخشي از مسير خود را بدويد اما اين كار را نمي كنيد چون گمان مي كنيد دور از شان شماست يا وقتي از چيزي خنده تان مي گيرد اما به دليل موقعيت اجتماعي كه داريد جلوي خنده ي خود را مي گيريد در تمام اين موارد، اين كودك درون تان است كه ناديده گرفته ميشود . وقتي كودك درون خود را زندانيِ بايدها و نبايدها مي كنيد عملا شور و شوق زندگي را از دست مي دهيد و لذت بردن از زندگي را منوط به عوامل بيروني مي كنيد حال آنكه لذت واقعي آن است كه ريشه در درون داشته باشد
بنابراين بايد مراقب باشيم كه كودك درون خود را گرامي بداريم و شجاعانه به او اجازه بدهيم كه هر از گاهي بروز و ظهور داشته باشد اما ( يك نكته ي مهم اين وسط وجود دارد و آن پرهيز از افراط و تفريط است . )
مولا علي ( ع ) مي فرمايند : < بهترين كارها اعتدال و ميانه روي است . > من بارها در سخنراني ها و يا مشاوره هايي كه با افراد مختلف داشته ام روي اين نكته تاكيد كرده ام كه اگر كسي بخواهد رفتارهاي درست و منطقي را از رفتارهاي نادرست و غير منطقي تشخيص دهد بايد اين جمله ي مولا علي را به عنوان خط كش رفتارهاي خود قرار دهد و هر عملي را با آن بسنجد . اين بدان معناست كه هر رفتاري كه از حد اعتدال بگذرد مسلما به سمت نادرست بودن پيش رفته است حتي اگر آن رفتار بسيار درست و منطقي باشد يعني هر رفتار درستي كه از حد تعادل خارج شود ديگر درست نيست . در مورد كودك درون و ميدان دادن به او نيز بايد اين فرمول كلي را رعايت كرد يعني بايد مراقب باشيم كه همه ي رفتارهاي مان در بروز و ظهور كودك درون خلاصه نشود . درست است كه مي گوييم همه بايد شادي كنند ، بازي كنند و از دوستي با كودك درون خود لذت ببرند . اين ضرب المثل خارجي نيز كه مي گويد: _<براي برخورداري از يك كودكي شادمانه هيچ گاه دير نيست >كاملا درست است . اما نكته اينجاست كه برخورداري از يك كودكي شادمانه به اين معني نيست كه با بروز رفتارهاي كودكانه اي كه به موقعيت زندگي و ارتباطات ما لطمه وارد مي كند زندگي خود و سايرين را به مخاطره بيندازيم .
احتمالا شما فيلم آتش بس ساخته ي خانم تهمينه ميلاني و با بازي محمدرضا گلزار و مهناز افشار را ديده ايد . فيلمي كه سناريوي آن بر اساس كتاب شفاي كودك درون نوشته ي دكتر لوسيا كاپاچيونه نوشته شده است . در اين فيلم شما زن و شوهري را مي بينيد كه هر دو از موقعيت اجتماعي و مالي خوبي برخوردارند اما به سبب بروز بيش از حد رفتارهاي بچگانه ، كارشان به جاهاي باريك مي كشد تا اين كه به صورت كاملا تصادفي يك روان شناس سر راهشان قرار مي گيرد و آنها را نسبت به وجود كودك دروني، فعال ، بازيگوش ، دور از عقل و منطق ، وسوسه گر و جذاب آگاه مي كند . كودك دروني كه اگر به درستي به او توجه شود مي تواند شوق و لذت زندگي را چندين برابر كند و در عين حال اگر نتوانيم او را مديريت كنيم و يا به عبارتي حد تعادل را رعايت نكنيم مي تواند مشكلات عديده اي را براي ما رقم بزند .
معمولا تخريب روابط زن و شوهرها طبق مراحل زير صورت مي گيرد :
1 .ناراحتي هاي اندك : در ابتدا ممكن است ناراحتي هاي كوچك و حتي در برخي موارد كم اهميتي بين دو طرف به وجود بيايد . ناراحتي هايي كه شايد عاملي براي بروز اختلاف و دعوا باشند اما به هيچ عنوان نمي توانند عاملي براي رسيدن به جدايي و بن بست ارتباطي شوند اما وقتي همين ناراحتيهاي اندك ، حل نشده و روي هم تلنبار مي شوند مي توانند عميق ترين روابط را به بن بست بكشانند .
2 .عصبانيت و صبوري : شايد شما هم نظير اين اتفاق را ديده باشيد كه زني بر اثر اختلاف با همسرش ، از خانه او كه در واقع خانه خودش هم هست قهر مي كند و به خانه ي پدري پناه مي برد در اين حالت ممكن است تعدادي از بزرگترها يا به عبارتي ريش سفيدها پا در مياني كنند و اين زن و شوهر را آشتي دهند . اميدوارم همواره اين افراد دلسوز و خيرخواه در پرتوي لطف و عنايت خداوندي شادكام و سلامت باشند كه نمي گذارند اساس يك خانواده از هم بپاشد اما در عين حال نكته ي مهمي اين وسط وجود دارد كه معمولا اين افراد خيرخواه از آن غافلند و آن نكته اين است كه اين زن و شوهر فقط با هم آشتي كرده اند اين در حالي است كه اختلافاتشان همچنان به قوت خود باقي است و حل نشده مانده است .
دومين مرحله از مراحل تخريب روابط بدين شكل است كه دو طرف بابت آن ناراحتي هاي اندك عصباني مي شوند ممكن است با هم بگو مگو و دعوا هم بكنند اما در نهايت صبوري به خرج مي دهند و اقدامي براي حل معضل به وجود آمده نمي نمايند . البته در اينجا منظور از صبوري ، گذشت ، مصالحه يا بزرگواري نيست بلكه منظور ، اقدام نكردن براي حل مساله و مسكوت گذاشتن آن است مثل پرونده اي جنايي كه مختومه نشده باشد پرونده ي اختلافات آنها نيز همچنان باز است و اين يعني تزريق سم به رابطه زناشويي 3- انفجار: سومين مرحله در تخريب روابط اين است كه زن و شوهر ، به موقعيتي مي رسند كه ديگر تاب و تحمل يكديگر را ندارند . يعني همان ناراحتي هاي اندك اما حل نشده ، آنقدر روي هم جمع و سنگين شده اند كه به راحتي مي توانند كمر اين ارتباط را بشكنند .
4 - بي تفاوتي : اين نابهنجارترين مرحله اي است كه در تخريب روابط وجود دارد . جالب اين جاست كه زن و شوهري كه به اين مرحله برسند از ديدگاه ديگران بسيار زوج ايده آلي هستند چرا كه معمولا هيچوقت دعوايشان نميشود اصلا آنها كاري به كار يكديگر ندارند كه بخواهد دعوايشان شود . زن براي خودش زندگي مي كند و مرد هم براي خودش . اين افراد ممكن است به ندرت، هر از چند ماهي يكبار رابطه جنسي داشته باشند . در بعضي از فرهنگها ممكن است يكي از طرفين و يا هر دو طرف شريك جنسي داشته باشند تا نيازهاي جنسي و عاطفي خود را ارضا كنند و حتي ممكن است هر دو از وجود شريك جنسي طرف مقابل خود مطلع باشند اما آنقدر بي تفاوتي در رابطهشان رسوخ كرده باشد كه اهميت چنداني به اين قضيه ندهند .
اما راهكار چيست ؟ چطور مي توان كاري كرد كه روابط نه تنها تخريب نشوند بلكه روز به روز محكم تر ، عاطفي تر و غني تر شوند ؟ چگونه مي شود اختلافات زناشويي را به صفر رساند ؟
واقعيت اين است كه اين رويا هرگز محقق نمي شود . اين بدان معناست كه اگر روزي زن و شوهري ادعا كردند كه ما هيچگونه اختلافي نداريم و در تمام موارد به طور صد در صد تفاهم داريم ، از دو حالت خارج نيست : يا اين كه دارند دروغ مي گويند يا اين كه يك جاي رابطه شان اشكال دارد مثلا به مرحلهي بي تفاوتي رسيده اند .
پس اين كه انتظار داشته باشيم زن و شوهر بر سر همه ي موضوعات توافق داشته باشند يك اسطوره است . اسطوره ها انتظارات غير منطقي و غير واقعبينانه اي است كه هر يك از طرفين ممكن است از خود ، همسر يا رابطهشان داشته باشند . اين انتظارات غير واقع بينانه يا اسطوره ها بايد اصلاح شوند تا اثر منفي آن ها بر رابطه و رفتار زوج كاهش پيدا كند .
زن و شوهر، دو جنس متفاوت و دو موجود مستقل ، با خانواده هايي متفاوت كه هر كدام از محيط و وراثتي جداگانه بهره برده اند كه در بسياري از موارد شبيه به هم نيستند . اين ويژگي هاي متفاوت آن ها باعث مي شود كه ديدگاههاي متفاوت و گاهي حتي متناقضي نسبت به يكديگر داشته باشند .
اين كه زن و شوهر با هم توافق داشته باشند خوب است اما عدم توافق و وجود اختلاف نظر آن ها در بعضي از زمينه ها كاملا طبيعي است يعني زن و شوهر مي توانند در كنار هم با آسايش ، تفاهم ، رضايت و علاقه زير يك سقف زندگي كنند اما در عين حال درباره ي بعضي از مسايل اختلاف نظر داشته باشند و يا حتي گاه گاهي بر سر مسئله اي از دست هم عصباني و دلخور شوند حال مي خواهم سوالم را به گونه اي ديگر مطرح كنم يا به عبارتي آن را اصلاح كنم . از آنچه گفته شد نتيجه مي گيريم كه بروز ناراحتي هاي اندك بين زن و شوهرها چيز عجيبي نيست اما چه كنيم كه بروز اين ناراحتي ها به مراحل بعدي تخريب روابط نينجامد ؟
حضرت سعدي مي فرمايد :
صلح است ميان كفر و اسلام با ما تو هنوز در نبردي ؟
يعني سران كفر و بزرگان اسلام با آن همه تفاوت در ديدگاه و عقيده ميتوانند بنشينند پاي ميز مذاكره و به صلح برسند .
آنچه مي تواند يك رابطه را از رسيدن به بن بست برهاند و كاري كند كه روز به روز نه تنها رابطه كم رنگ تر نشود بلكه همواره به سمت عميق تر و غني تر شدن به پيش برود، استفاده از مذاكره و گفتگوست . گفتگوي بي واسطه و چهره به چهره مي تواند مثل ديواري مستحكم بين مرحله ي اول و مراحل بعدي قرار گيرد و اجازه ندهد ناراحتي هاي اندك به عصباينت ، دعوا ، بگو مگو ، انفجار و يا بي تفاوتي منجر شود .
به طور كلي زن و شوهر، حتي اگر مشكلي هم در بين نباشد بهتر است زمانهايي را ولو كوتاه اما مداوم و مستمر براي گفتگو در مورد مسايل روزمره ي زندگي مشترك اختصاص دهند .
و اما نقطه ي مقابل مذاكره و گفتگوي شفاف ، ذهن خواني كردن است . ذهن خواني بدين معناست كه يكي از طرفين رابطه فقط و فقط بر اساس استنباط ذهني و برداشت شخصي خود ، نيت و رفتار طرف مقابل را مورد تحليل و بررسي قرار دهد .
اين عمل اشتباه علاوه بر اين كه نوعي الگوي ارتباطي منفي در روابط زن و شوهري محسوب مي شود مي تواند به عنوان يك استرسور قوي و مخرب مشكلاتي جدي را در ارتباط زن و شوهر ايجاد كند .
البته گاهي اوقات هم پيش مي آيد كه زن و شوهر به جاي مذاكره و گفتگوي سالم ، شفاف و بي پرده به تحقير يكديگر مي پردازند . توهين ، فحاشي ، لجاجت، مسخره كردن ، انجام حركات بدني تحقير آميز و . . . همه از نشانه هاي تحقير هستند . تحقير كردن مي تواند زخم هاي عميقي در روان فرد مقابل و نيز در رابطه ي دو طرف ايجاد كند و احساس دوست داشتن و دوست داشته شدن را كاملا از بين ببرد .
عدم همكاري در مذاكره نيز يكي ديگر از مشكلاتي است كه ممكن است زوج ها را با چالش هاي جدي مواجه كند .
وقتي در رابطه ي زن و شوهر مشكل يا اختلافي ايجاد مي شود ممكن است يكي از آنها قهر كند ، عصباني شود يا بي اهميت باشد و در نتيجه از صحبت و مذاكره فرار كند .
زوج ها خصوصا زوج هاي جوان بايد در نظر داشته باشند كه انجام مذاكره هاي منطقي آن هم در فضايي دوستانه و محبت آميز مي تواند بزرگترين اختلافات را حل كرده و سوء تفاهم هاي پيچيده و بزرگ را به تفاهم ها و توافقاتي شيرين و لذت بخش تبديل كند .