برخی از مردم برای تهیه پوشاک و لباس وقت میگذارند. گاهی از این مغازه به آن مغازه میروند، حتی گاهی عده ای چنان سختگیرند که در چند نوبت به محل فروش و بازار مراجعه میکنند تا لباس و کفش مورد نظرشان را تهیه کنند. خوب در مقابل و در این رهگذر کم نیستند آدمهایی که به قول خودشان در این قید و بندها نیستند و در اولین مراجعه و یا برخورد با نخستین مورد، آن را برمیدارند و وقت با ارزش خود را هدر نمیدهند.
از پوشاک و کفش و... که بگذریم، ما آدمها برای تأمین مایحتاج روزانه و خورد و خوراک هم وقت میگذاریم. زمان و هنگام خرید دقت و توجه میکنیم، برای خرید میوه آن قدر آنها را زیر و رو میکنیم که گاهی فروشندگان عصبانی میشوند و از معامله کردن با ما دلخور میگردند.
البته هر چیزی به اندازه اعتدال و منطقی اش خوب است اما همه چیز به تهیه و تأمین پوشاک و لباس و خورد و خوراک ختم نمیشود، ما آدمها برای بالا بردن آگاهی و شناخت و اندیشه کردن هم وقت میگذاریم؟ آنجایی که پای معرفت و احترام گذاشتن به خود و دیگران است، آنجایی که پای انتخاب و عزتمان در میان است هم باید وقت بگذاریم، باید دقت داشته باشیم، باید قدرت و قوه تشخیصمان را بالا برده باشیم.
شاید برای روشن شدن موضوع به مثال و مصداقهایی نیاز باشد، اما هر طور به موضوع بپردازیم و در هر سطحی به قضیه نگاه کنیم چه نمونه و مصداقهای بیشماری را میتوانیم در اطراف و پیرامون خود ببینیم. اما چرا گاهی از رفتار یکدیگر کاملا متعجب میشویم؟ مثلا وقتی میبینیم یک رفتگر زحمتکش اهل مطالعه باشد، اهل شعر و شاعری باشد، اما گاه از دیدین برخی آدمهایی که دارای مکنت، مقام، اعتبار و جایگاه اجتماعی هستند ولی با تفکر و اندیشه بیگانهاند، تعجب نمیکنیم. گویا همه چیز و همه ملاک و معیارهای اجتماعی و ارزشمند را در یک کلام در شغل و دارایی افراد و کسب مدارک و مدارج دانشگاهی اشخاص میبینیم. گویا معرفت و کمال خریدنی و دریافت کردنی است. بعد هم گله میکنیم که چرا فریب عوام فریبیهایی که عدهای انجام میدهند را برخی از مردم و یا خودمان میخوریم. برای نمونه بارها به علت شغل و یا دعوتهایی که صورت میگرفت مجبور میشدم پای صحبت برخی از مسئولین و اشخاص بنشینم و بعضا میدیدم افراد و یا مدعوین از کلمات و سخنان سخنران فکر میکردند که چه فرد باسواد و با خردی است. با اعتقاد به اینکه قطره آبی که از کوزه تراوش میکند نشان از آب و مایه درون آن دارد، چنان برخی مدهوش این کوزههای خالی که با پاشیدن آب به بدنه آن، پر جلوه میکرد میشدند که نگو! برایم خیلی عجیب است که برخی از مردم به جای تحقیق و مطالعه، پای این جور صحبتهای روشنفکرانه عدهای مینشینند که چه بسا علم و اطلاع و سواد خودشان حتی بیشتر و جامعتر هم هست.
این درد و مصیبت از آنجا شروع میشود که برخی از ما برای فکر و اندیشه و ذهن خود، وقت و هزینه نمیکنیم. وقتی از برگهای مجلات و روزنامه ها برای پر کردن و شکل دادن به کیف و کفش استفاده میشود. وقتی برای زیرانداز و سفره، صفحات روزنامه ها را اینجا و آنجا رها میکنیم، صفحاتی که پر از مطالب و دست نوشته هایی است که میتوانند قدری بر اطلاعاتمان بیفزایند و یا ضروری بر دانسته هایمان باشند.
وقتی این چنین بیتفاوت هستیم، اهل خواندن و مطالعه یک کتاب در سال هم نیستیم، وقت برای دیدن یک مستند علمی در هفته هم نمیگذاریم، با اطلاع رسانی مردن آن چنان بیگانه شده ایم و رو به غیبت و حرفهای تکراری و... میآوریم تا جایی که حتی برخی از ما قادر به نوشتن یک صفحه موضوعی چون فایده گاو هم نیستیم. تکلیف آنانی که در حوزه علم و فرهنگ از جان و وقتشان هم مایه گذاشته اند با عدهای که جز به خودشان و محدوده کوچکی که به دور خودشان ایجاد کرده اند چیست؟
آن زمانی که همه جامعه شناسان از فرهنگ و معرفت اجتماعی میگویند و برای مقابل با بسیاری از مشکلات نسخه تشخیص و تعقل و فرهنگ سازی را میپیچند، آیا این نسخه میان همه قشرهای اجتماعی خریدار دارد یا دارویی فراموش شده است که در شفاخانه مانده و گرد و غبار بر آن مینشیند تا هر از گاهی متصدی داروخانه به هنگام گردگیری دستی هم بر آن بکشد و بودنش را به یاد بیاورد؟
این روزها همان روزهای گردگیری و یاد کردن از چیزهایی است که داریم: وطن، مردم، فرهنگ، اعتبار، عزت، منش، آزادی، استقلال و... و یا شاید چیزهای باارزش دیگری که هم هستند و هم نیستند. یقینا ما ثروتمندترین مردم دنیا هستیم، اما بهترین و بامنشترین و مطلعترین و آگاهترین هم هستیم؟ میدانیم که با ذهن و اندیشه خودمان چه کرده و یا میکنیم؟ به این باور رسیدهایم که یک ساعت تفکر بر هفتاد سال عبادت که از سخنان و فرمایشات امام علی(ع) است میچربد؟ آیا برای رشد فکر و اندیشهمان و بالا بردن جایگاه اجتماعیمان هم کوشیدهایم؟ چه مدتی را برای تفکر و اندیشه کردن هزینه کردهایم؟ تفکر و اندیشه کردن بدون خرید و مراجعه به کانون افکار و اندیشهها که شدنی نیست. آن قدر برای بالا بردن آگاهیهای عمومی کوشیدهایم که وقتی پای بحث و سخن هموطنان و همشهریان مینشینیم متکبرانه و خودخواهانه احساس اندیشمندی نکنیم، احساس متفکر بودن نکنیم، فاصلهای کاذب با مردم و دیگران برای خود ایجاد نکنیم. چه سخت است که زمانی بشنوی و یا ببینی که فرد یا افرادی در نصیحتشان، رندان را از سوء استفاده از جهالت مردم برحذر بدارند. این چه مصیبتی است که کسی خود را دانشمند بداند و ببیند، ولی دیگران را جاهل و نادان تصور کند.
این روزها از همان زمانهایی است که با نام مردم، چه صفات و ویژگیهایی که همراه نمیشود. باور نمیکنم رفتگری نباشد که بیش از برخی پرادعا نداند. آن که برگی از زمین برمیدارد و سخت محتوای درون آن را مطالعه میکند، خوب میداند و خوب اندیشه میکند. او همان طلایه دار فرهنگ میتواند باشد که باید علاوه بر جارو کردن بریز و بپاشهای کوچه و خیابانها، باید جور بیفرهنگی کسانی را بکشد که ظاهر و چهره ای اندیشمندانه دارند ولی با آن کاملا بیگانه اند.
پس ای دوستان، ای عزیزان، اگر خودتان را مغلوب تصمیمات و انتخابهای بد خود میدانید، اگر روند و آهنگ پیشرفت کشورمان را منطقی و اصولی نمیبینید، اگر جایگاه شاخصهای علمی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی و مدنی را مناسب نمیدانید، کمی بیشتر احساس وظیفه کنید، به شعارهای عوامفریبانه بیاعتنا باشید، به حرفهای توخالی بی توجه باشید، آنچه را صحیح و درست میدانید به شرط برخورداری و اطلاع کامل از آنچه پیرامونتان میگذرد انجام دهید. هیچ تکلیف و وظیفه ای بالاتر و ارزشمندتر از این نیست که ما کاری نکنیم که از کرده خود پشیمان باشیم.
باور کنید هیچ توهینی بدتر از این نیست که هر یک از ما زمانی بگوییم که نمیدانستم، چه کسی خبر داشت و... این توهین به جایگاه و منزلت انسانی ماست که ما یک روز با قاطعیت تصمیم بگیریم و یک روز با شرمساری اظهار جهالت و ندامت کنیم.
اگر مدام چنین کنیم، تنها به جایگاه و منزلت اجتماعی و مدنی و شعور خود حمله کردهایم، هیچ آدم عاقلی خودزنی نمیکند. آدمهای خودزن، جایگاهی در میان افراد برجسته و شناخته شده و یا حداقل فهیم ندارند.
شاید ما به شعر و شاعری بسیار علاقه داشته باشیم، اما نسخه دردهای ما سخنان زیبا و شعارهای شعرگونه نیست. دردهای ما با نوازشهای مصلحت گرایانه مداوا نمیشود. دردهای امروز جامعه با قربان و صدقههای عوامفریبانه و رندانه دوا نمیشود.
امروز اندیشههای پرورده و ذهنهای باز و خلاق باید بهترین تصمیمها را بگیرند، باید فرهنگ چون توفانی که دشت و دمن را از لوث خاشاک و خار و گرد و غبار میزداید به احیای فرهنگ اصیلمان بپردازد. باید هر قدم هر تصمیم و هر اعتماد و انتخابی با دقت، با شناخت، با اطلاع و آگاهی و از روی حکمت و تعقل و اندیشه کردن برداشته و برگرفته و اتخاذ گردد. این حداقل کاری است که هر یک از ما برای عزت و اعتبار خودمان میتوانیم انجام دهیم. پس برای خودمان وقت بگذاریم و هزینه کنیم. پس برای حفظ جایگاه و منزلت فردی و اجتماعیمان تلاش کنیم و چشم به یاری و حمایت و توصیه و... خط دادن دیگران نداشته باشیم.