نويسنده : عباس خادم الحسيني:زندگي ما را مجموعه ي انتخاب هاي ما مي سازند و به پيش مي برند. اين بدان معناست كه كميت و كيفيت انتخاب هاي ما “ چگونه “ بودن مان را رقم مي زنند و ظاهر و باطن زندگي مان را تشكيل ميدهند.
واقعيت قضيه اين است كه شخصيت وحتي سرنوشت ما درگرو همين انتخاب هاي كوچك و درشت روزمره است.
دكتر ويكتور فرانكل مي گويد : “ انسان موجودي است آزاد كه هميشه حق انتخاب دارد. انسان واكنش خود را در برابر رنج ها و سختي هاي ناخواسته ولي پيش آمده، و شرايط محيطي، خود انتخاب مي كند و هيچ كسي را جز خود او ياراي آن نيست كه اين حق را از او بستاند“.
محدثي نيز در كتاب “ گامي در مسير “ در اين مورد مي گويد : “ تو مختاري، پس ناچار بايد انتخاب كني. بزرگي آدم ها به بزرگي انتخاب هاي آنهاست. تو مي خواهي بزرگ باشي يا كوچك؟ اين ديگر با خود توست. اما اين را هم بدان كه انتخاب تو همواره با توست. تا ابد، تا هميشه“.
مي دانم كه اين جملات ممكن است براي خيلي ها شعارهايي زيبا اما غير قابل باور به نظر برسند. در اطراف ما فراوان هستند كساني كه خود را در انتخاب كردن مختار نمي دانند و اين گونه پيام ها را كليشه اي و به دور از واقعيت هاي زندگي به حساب ميآورند. شايد با ذكر اين خاطره، بهتر بتوانم حق مطلب را ادا كنم. چندين سال پيش يكي از دوره هاي آموزشي من در روزهاي پنج شنبه و جمعه در دانشگاه شيراز برگزار مي شد و افراد مختلفي براي بالا بردن سطح كيفي زندگي خود در اين كارگاه ها شركت مي كردند.
يكي از هنرجويان، خانم پرستاري بود كه همواره درخواست مي كرد كلاسهاي جمعه را به يك روز ديگر هفته انتقال دهيم. وقتي علت را جويا شدم اظهار داشت كه پرستاران بيمارستاني كه وي در آنجا شاغل است جمعه ها را به صورت يك هفته در ميان شيفت هستند ( يعني بايد در محل كار خود حضور داشته باشند ) و طبق قانونِ بيمارستان، به كساني كه شيفت هستند مرخصي داده نمي شود. به همين علت او به طور ناخواسته كلاس هاي جمعه را از دست مي دهد.
در جوابش لبخندي زدم و گفتم:
- اينطور نيست كه آنها به شما مرخصي نمي دهند بلكه اين شماييد كه انتخاب مي كنيد آنها به شما مرخصي ندهند.
با تعجب گفت:
- چطور چنين چيزي ممكن است در حالي كه من عاشق كلاس هاي شما هستم و شهريه ي دوره را هم تمام و كمال پرداخت كرده ام.
مي دانستم كه او دختر كوچكي ( حدوداً پنج، شش ساله ) دارد بنابراين براي اين كه او را نسبت به قدرت انتخابي كه دارد آگاه كنم گفتم:
- مي خواهم دو سوال از شما بپرسم كه با جواب دادن به آنها متوجه حقايقي خواهيد شد كه اكنون از درك آن غافل مانده ايد.
سوال اول : فرض كنيد يك روز جمعه در محل كار خود حاضر شده ايد كه به شما زنگ مي زنند و خبر مي دهند كه كلاس خادم الحسيني در دانشگاه شيراز تشكيل شده است. در اين صورت شما چكار ميكنيد؟
به سردي جوابم داد:
- هيچ كاري نمي كنم چون مي دانم كه طبق قانون به من مرخصي نمي دهند.
گفتم : بسيار خوب حالا برويم سراغ سوال دوم:
فرض كنيد يك روز جمعه در محل كار خود حاضر شده ايد كه به شما زنگ ميزنند و خبر مي دهند كه دختر كوچكتان مي خواسته از عرض خيابان رد شود كه متأسفانه اتومبيلي با سرعت به او زده و فرار كرده و اكنون دختر بيچاره ي شما در فلان بيمارستان بستري شده است. در اين صورت پس از شنيدن خبر چكار ميكنيد؟
با قاطعيت و بدون هيچ شك و ترديدي گفت:
- معلوم است. بلافاصله به سراغ دخترم مي روم. حتي يك لحظه هم معطل نميكنم.
لبخندي زدم و گفتم:
ديديد انتخاب كرديد؟
با حق به جانبي خاص گفت:
- آخه تصادف دخترم خيلي مهم تر از كلاسم است.
گفتم : اين كه كدام مهم تر هستند را شما تشخيص مي دهيد و بر اساس اين تشخيص، عكس العمل خود را انتخاب مي كنيد. هر چند به نظر من همان تشخيص هم خودش نوعي انتخاب است. يعني انتخاب مي كنيد كه كدام مهمتر هستند.
بنابراين ما انتخاب مي كنيم كه شاد زيستن را برگزينيم يا افسردگي و دلگيري را. انتخاب مي كنيم كه آرامش را برگزينيم تا نگراني و تنش را.
در هر حال زندگي ما مجموعه اي از سختي ها و آساني هاست و من نيز قصد اين را ندارم كه وجود مشكلات، ناملايمات و كمبودها را در زندگي انكار كنم اما حرفم اين است كه براي داشتن يك زندگي بهتر چاره اي نداريم جز اين كه انتخاب هاي بهتري داشته باشيم.