نويسنده منوچهر حبيبي : مدت هاست كه احساس مي كنم جاي يك تقدير و تشكر و گراميداشت واقعي در جامعه ما خالي است كه بوي تملق و چاپلوسي ندهد، در حد و اندازه لياقت و كارداني و شايستگي افراد باشد و خلاصه ابزار و وسيله اي براي رفع مسئوليت هم نباشد . به دنبال كساني بودم كه همه عمرشان با ما و كنار مردم بودند و كار و تلاش و زحماتشان را ديديم و نديديم. صادق و وفادار بودند، حس كرديم و نكرديم ، نمونه و الگو و معلم بودند، آموختيم و نياموختيم. گاهي در لفاظي هاي رياكارانه، گاهي در خودبيني هاي مغرورانه ، گاهي در محافل صميمانه ، گاهي در غم و فقدان ناباورانه به آخر و عاقبت كار اين و آن مي انديشيم، ناخودآگاه احساس شرم و حيا از قصور و كوتاهي در برخورد با آدم هايي مي كنيم كه هيچگاه آن طور كه شايسته و درشان و مقامشان بود قدردان لطف و عناياتشان نبوديم. هيچ گاه ياد نگرفتيم كه نگاهي منصفانه و واقع بينانه به عملكرد ها بيندازيم . هميشه عادت كرده ايم كه در هياهو و غوغا قضاوت كنيم غافل از اين كه عده اي به دور از چشم و نگاه مردم براي مردم به خاطر مردم كار و ايثار مي كنند. حتي اگر صد بار ديگر متولد شوند و بميرند و اين چنين ما مردم آنان را نبينيم و يادي از آنان نكنيم باز براي صد و يكمين بار ، همان كار، همان تلاش، همان نوع دوستي و همان انسانيت را به خرج مي دهند تا دردي را دوا كنند دلي را شاد كنند غمي را تسكين دهند و خلاصه كاري كنند هر چقدر ناچيز هر چقدر اندك اما انساني ، اما مردمي، اما خداپسندانه !
شايد بسياري از شما عزيزان تا اينجا به ياد عزيزاني افتاده باشيد كه احساس ميكنيد خاطره ي نيكي از آنان داريد ولي قدردانشان نبوديد.
صحبت از نيكي ، صحبت از محبت، صحبت از دستگيري و ياري است صحبت از بلند كردن ، صحبت از عشق و معرفت است ، به راستي چطور و چگونه ميتوانيم پاسخگوي محبت و مهر عزيزاني باشيم كه ما راياري مي دهند ، ما را از هيچ به همه چيز و از نيستي به هستي رسانده اند؟ خيلي ها بودند از پدر و مادر و معلم و دوست تا نيك انديشان و خيرين، خيريني كه از دير باز نسل به نسل آمدند و رفتند و جز نامي اگر طالبي باشد از آنان باقي نمانده است و در شهر ما كم نبوده و نيستند كه آثار با ارزشي از آنان براي رفاه عموم براي رضاي خدا باقي مانده است كه بسياري از ما انها بهره مي جوييم بدون آنكه يادي از باني بيمارستان مدرسه و يا مسجد و ... كنيم اين همان دردي است كه متاسفانه برخي از ما مردم قدردان و سپاسگزاري مان حساب شده است با وجودي كه بسياري خوب ميدانند اين يك تعارف خشك خالي بيش نيست اما چه مرسوم است اي كاش در عوض برخي مي آموختند از عزيزان و كساني كه مستقيم و يا غير مستقيم به مردم خدمت كرده و مي كنند آنطور كه شايسته شان است ياد كنند. به راستي چگونه مي توانيم قدردان خوبي باشيم. بايد سراغ كساني رفت كه به عشق مردم زنده اند اهل لفاظي و سفسطه هم نيستند. اهل خودنمايي و عوام فريبي هم نيستند. بايد گشت و با يكي يكي آنان گفتگو كرد. از كجا شروع كنيم كسي باشد كه همه قبولش داشته باشند، كسي باشد كه كارش را خدايي كرده باشد ،كسي باشد كه اهل تزوير و ريا نباشد، با اين ملاك و معيارها كار سخت شد.اما جوينده يابنده است پس به سراغ معلم ميروم . صبر كن كمي دير شد چرا...؟؟ او جان به جان آفرين داد. كي؟ همين چند روز پيش. همان روزي كه بايد مي رفت همان ساعتي كه حسابش را بست حالا بگو ببينم چرا شوكه شدي؟ فرصت از دست رفت و بدجوري بدهكارش شديم! هم به او و هم به همه ي كساني كه تا آن لحظه آخر به مردم فكر مي كنند به مردم خدمت مي كنند اما... اما.... اما چي؟ هيچي! لابه لاي اين كاغذ پارهها ما فقط به خودمان مي انديشيم و سنگ خودمان را به سينه مي زنيم. بايد هم از مرگ عزيزي همچون احمدي معلم بي خبر باشيم. راستي تو مي تواني بگويي چطور مي توانيم از خيرين، از مردان و زنان بزرگي كه دار و ندارشان را با مردم تقسيم مي كنند و براي اين مردم هزينه و خرج مي كنند تشكر و قدرداني كرد؟ پس بگو چه كارش داشتي مي خواستي از خودش سوال كني دقيقا قصدم همين بود ولي او چيزي براي گفتن به تو نداشت بايد سوال را از آن مردمي كه واقعا سوگوار بودندو جمعيت بزرگ و پرشماري كه تشييع اش ميكردند، مي پرسيدي . به راستي مرحوم حاج عبدالرسول احمدي معلم كه بود كسي كه مدرسه و دبيرستان ساخت، كسي كه مسجد ساخت ، كسي كه باني خير بسيار شد، كسي كه دست كودكان و يتيمان بيشماري را در خفا و بي خبري شان گرفت، كسي كه مي توانست همچون عده اي ديگر كازرون را ترك كند و در بهترين نقطه داخل و خارج از ايران ساكن شود، اما در كازرون ماند تا به كازروني ها خدمت كند تا دينش را به مردمش به شهرش، به زادگاهش ادا كند . ديني كه همه ي ما نسبت به يكديگر نسبت به مردم داريم اما برخي از ما چشممان را برآن مي بنديم . اما زنده ياد احمدي معلم تا لحظه آخر زندگياش به آن پاي بند بود به آن عشق مي ورزيد حالا مي بينيد چرا دير ميشود. كي وقت يك بزرگداشت يك گراميداشت و ارج گذاري در خور همه ي كساني مي شود كه با خلوص نيت و عشق به مردم كنار ما زيسته اند و با دست پر با پرونده اي روشن و پاك به سوي معبود مي شتابند . قلب ها را صادقانه تسخير مي كنند و بي ادعا و بي توقع در ميان مردم روزگار را ميگذرانند. به راستي چطور و چگونه مي توانيم ارج گذار خدمات خيرين و نيكوكاران باشيم. شايد آنطور كه شايسته و در خور زنده ياد احمدي معلم و همه خيرين شهرمان باشدحق مطلب ادا نشد. اما اميد اينكه هر يك از ما به هر طريقي كه مي توانيم و در هر زماني كه مناسب مي دانيم يادي از اين عزيزان جاودانه كنيم. جا دارد فقدان در گذشت نيك انديش و خير دلسوز شهرمان زنده ياد مرحوم حاج عبدالرسول احمدي معلم را به خانواده محترمش و همهي دلسوزان و دوستداران كازرون تسليت عرض نماييم. يادش گرامي و روحش شاد.