از آنجایی که خبرها زود کهنه میشوند، مشتاقان اخبار توجهشان به دنبال رویدادهای تازهتر معطوف میشود. برای مثال طی چند ماهی که لیبی و قذافی درصدر خبرها بودند، امروز با سرنگونی دیکتاتور آن کشور، کمکم اذهان عمومی مردم جهان به سمت دیکتاتورها و کشورهای دیگر متمرکز شده است و این سؤال در ذهن بسیاری از مردم دنیاست که بعد از بن علی، مبارک و قذافی، نوبت کیست؟
هرچند کاندیدای بعدی را باید میان علی عبداله صالح در یمن، آل خلیفه در بحرین و بشاراسد در سوریه جستجو کرد، اما بیشک روندی که آغاز شده منحصر به کشورهای عربی نخواهد بود، چرا که آنچه ملتهای عرب را برآشفته، در نقاط دیگر جهان از جمله در شرق آسیا، کره شمالی، در آسیای میانه و قفقاز و حتی در کشورهای آمریکای لاتین نیز مردم آن کشورها را عصبانی کرده و میکند. چرا که مردم در منگنه دیکتاتورانی قرار دارند که به عناوین مختلف و با ترفندهای جورواجور به سلب آزادی مردم دست زدهاند.
ولی روند آزادیخواهی زمان و مکان نمیشناسد و از گذشته تا امروز و فرداها ادامه خواهد داشت. انقلابهایی که در اروپا طی دو سه قرن گذشته رخ داد، منشأ برخی انقلابها در قرن گذشته بود. چرا که هر چه دیکتاتورها قویتر میشوند، روند اطلاع رسانی جهانی نیز گستردهتر میگردد، فاصلهها کوتاهتر و دیوارها یکی بعد از دیگری فرو میریزند.
شاید بارزترین انحطاط و سقوط در شوروی سابق روسیه رخ داده است. اما این تنها نمونهای از سقوط نظامهای سیاسی امیر و خلیفه و سلطنتی و دیکتاتوریهای کمونیستی و سوسیالیستی و... که اعتبارشان را با به بن بست رسیدن از دست میدهند، است.
حاکمان مستبد و زورگو، عملا ابزاری برای فریب افکار عمومی و ملتشان ندارند، بنابراین رو به سرکوب و خفقان بیشتر میآورند غافل از اینکه هر چه مردم را به عقب برانند آنان قوی و قویتر و منسجمتر میشوند و در اولین فرصت، کار را یکسره میکنند.
شاید دهها سال طول بکشد اما سرانجامی برای دیکتاتوران در پی نخواهد داشت. اینکه امروز و طی سال 2011، بهار عرب به الگویی در میان کشورهای خاورمیانه تبدیل شده، قطعا نمیتواند محدود به کشورهای عربی زبان گردد.
شاید بغض دهها ساله ملت عرب با هم ترکیده باشد، اما سالهاست که مردم در برمه و کره شمالی حتی در روسیه و اقمار کمونیست و حکومتهای فاسد و دیکتاتوریهایش در قفقاز و آمریکای لاتین منتظر فرصت و حمایتهای بین المللی هستند تا با خفقان و استبداد مقابله کنند.
شاید کمتر کسی باور میکرد که علیرغم اقتصاد آزاد در غرب، ثروتمندان یکی پس از دیگری در کشورهای سوسیالیستی قد علم کنند و این نشان از همان سیستمهای فاسد اداری و اقتصادی در کشورهایی است که دم از خلق و برابری میزدند.
برای رسیدن به چنین ثروتهای کلان و سودهای سرشار، باید جلوی آزاداندیشان و روشنفکران و مطبوعات و در یک کلام، آزادیها را گرفت تا عدهای نتوانند با نقد و انتقاد، خبر چپاول و غارتها را به هموطنانشان و دنیا برسانند. بنابراین چاره کار، بستن هر نوع فعالیت آزاد سیاسی است.
قطعا نوبت به کشورهایی خواهد رسید که مبنای کارشان، قدرت گیری گروهی خاص و محدود و در اختیار گرفتن همه نهادهای سیاسی و ارکان حکومت بوده و هست.
پس همه نگاهها نباید معطوف چند کشور عرب باشد. سالهاست که نظامیان در برمه، مردم را از حقوق سیاسی و اجتماعی محروم کردند. اگر خبر کودتا در نقطهای دیر یا زود انتشار یافت، خود حکایت از جلوگیری و مقابله با آن چیزی است که به انقلاب معروف است.
بنابراین در میان کشورهایی که احتمال قیام مردم بیشتر است، هم کشورهای عرب و هم کشورهای غیرعرب وجود دارند. باید دید کدام یک از این نظامهای سیاسی فاسد و چپاولگر، عرصه را بیش از حد و اندازه بر مردم تنگ میکنند که مردمانشان از جان گذشته میشوند و برای رهایی، از همه چیزشان میگذرند تا ملتشان در فضایی آزاد و به دور از تبعیض و اختناق زندگی کنند.
شکی نیست طی ماههای پیش رو، باز کشوری و ملتی خبرساز خواهند بود. باز دیکتاتوری خطا خواهد کرد و باز خون عدهای از مردم بیگناه به زمین خواهد ریخت تا مردمانی به آزادی دست یابند، تا مردمی نشان دهند که برده و بنده عدهای سودجو و فرصت طلب نیستند.
افرادی که با هر ترفندی، دست به غارت و چپاول و برای خود، زور و قدرت میخرند تا در حد توان و تا آنجایی که فرصت و مجال دارند، ثروت اندوزی کنند و شب و روز و ماه و سال هم نمیشناسند.
شاید به نظر برخی، این طور برسد که نوکرانی میروند تا نوکرانی تازه بیایند، اما آنچه انکار ناپذیر و واقعی است، این است که انسان ذاتا آزادی خواه و آزادی طلب است. پس در هر دوره و زمانی که احساس کند که این آزادی از او سلب شده است، دست به کار میشود و همت و تلاش خویش را میکند تا به رهایی رسد، تا بندها را پاره کند.
حالا نوبت کیست و کجاست؟ باید منتظر ماند و دید.