امام علي (ع) فرموده اند:
”مَن كَرُمَت عَلَيهِ نَفسُهُ هَانَت عَلَيهِ شَهَوَاتُهُ”(نهج البلاغه ،حكمت .449)
(هر كه داراي نفس كريم و بزرگوار بود، خواستههاي نفس در نزد او بيارزش ميگردد.)
نفس و خواستههايش دو دشمن انسانند، احترام يكي باعث خوار داشتن ديگري است پس هر كس نفس خود را گرامي داشت، آن را از عذاب خدا حفظ و حمايت ميكند، و اين خود باعث خوار ساختن شهوت و بياعتنايي به آن است، زيرا هواي نفس خلاف آن را مي خواهد.
درنامه 31نهج البلاغه خطاب به فرزند گرامي خودچنين مي فرمايد:
”وَ أَكرِم نَفسَكَ عَن كُلِّ دَنِيَّهٍِ- وَ اِن سَاقَتكَ اِلَي الرَّغَائِبِ- فَاِنَّكَ لَن تَعتَاضَ بِمَا تَبذُلُ مِن نَفسِكَ عِوَضا-ً وَ لَا تَكُن عَبدَ غَيرِكَ وَ قَد جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّا.”
(خود را از هر نوع پستي و زبوني بالاتر بدان، هر چند كه تو را به نعمتهاي زيادي برساند، زيرا هرگز برابر آنچه از جان خود مايه ميگذاري دست نخواهي يافت، و بنده ديگري مباش كه خداوند تو را آزاد قرار داده است.)
هر چند كه رسيدن او به خواستها و آرزوهايش در گرو نوعي پستي باشد، خويشتن را بالاتر از آن بداند كه تن به پستي دهد، چنان كه مثلا دروغ بگويد و يا دغلبازي كند تا به پادشاهي و امثال آن برسد. گرامي داشت نفس و بري داشتن آن پستي ها، باعث پيدايش فضيلتهايي همچون سخاوت، جوانمردي و بلند همّتي است. زيرا گرامي داشت نفس از پستيها مانند بخل، ناجوانمردي و دون همّتي باعث دستيابي بر فضايل نفساني ميشود. همچنين اورابر حذر داشته است از نزديك شدن به پستي، با اين عبارت: فانك (زيرا تو) تا كلمه عوضا (برابر) يعني هر فضيلتي را كه تو از دست ميدهي و به جاي آن رذيلتي را انتخاب ميكني آن فضيلت در پيشگاه خداوند و بندگان نيكوكارش آن قدر ارزش دارد كه هيچ چيزي- هر چند مهم-ّ با آن برابري نميكند و نميتواند جاي آن را پر كند و عوض آن باشددر مسير تصعيد حيات كمالي، با دل دادن به پستيها، عظمت و ارزش من خويشتن را تباه نكنيد.
مولوي مي گويد:
خويش را تسليم كن بردار مزد و آن كه از خود بي ز خود چيزي بدزد
چون به هر ميلي كه دل خواهي سپرد از تو چيزي در نهان خواهند برد
مقصود اينست كه قانون حيات را بايد اين طور تلقي كرد كه “هر چيزي را كه ميگيريم چيزي را در مقابل آن از دست ميدهيم” انرژيها و استعدادها و امكانات را نه تنها در برابر پديدههاي عيني كه ميگيريم، مصرف ميكنيم، بلكه حتي تموجات ميل و اشتياق و لذت را كه نيز به نفع خود براه مياندازيم، در حقيقت سكههاي حيات خود را يكي پس از ديگري يا مشت مشت ببازار معامله ميآوريم و از دست ميدهيم. از طرف ديگر ما انسانها را در اين معامله به دو گروه عمده در طول تاريخ مشاهده ميكنيم: گروه يكم- كساني هستند كه بجهت دريافت عظمت و ارزش حيات، محاسبه دقيق در باره آنچه كه ميدهند و آنچه كه ميگيرند، انجام داده، گوهري به قرصي نان نميدهند، يعني ميدانند كه سرمايه منحصر بفرد حيات كه هرگز حتي يك لحظه از آن تكرار نخواهد گشت. نبايد در راه هوي و هوسها و متورم ساختن خود طبيعي از دست داده شود، اينان قيمت اين سرمايه را دريافتهاند، لذا مجاني و ارزان از دست نميدهند و آن را در راه كمال و رشد حيات شخصي و تصعيد حيات كمالي اجتماع بكار مياندازند. اين گروه از انسانها بيدارترين و خردمندترين نوع بشر ميباشند. گروه دوم- كساني هستند كه هر لحظهاي از ميل و اشتياق و لذتي را كه اشباع ميكنند، گمان ميكنند امتيازي را بدون اين كه چيزي را از دست بدهند تصاحب ميكنند اينان در مرحلهاي بسيار اسف انگيز در حيات طبيعي محض قرار گرفتهاند، لذا هيچيك از اصول و قوانين تصعيد حيات كمالي براياينان مفهومي ندارد و شايد عدهاي از اين گروه اصول و قوانين مزبور را بيش از پندارهاي بياساس چيزي تلقي نميكنند.
اينان جان و انديشه و عقل و وجدان را كه در توجيه و تقويت و تكميل به فعليت رساندن آنها كار و كوششي انجام ندادهاند، بي ارزش تلقي نموده و آنها را قابل معامله با همه چيز ميدانند. مولوي از زبان اين سرمايههاي با عظمت، صاحبان آنها را كه بدون محاسبه ارزش، آنها از دست ميدهند، چنين ميگويد:
من ندانم آنچه را انديشيدهاي اي دو ديده دوست را چون ديدهاي
اي گران جان خوار ديدستي مرا ز آن كه بس ارزان خريدستي مرا
هر كه او ارزان خرد ارزان دهد گوهري طفلي به قرصي نان دهد
در صورتي كه از ديدگاه اسلامي اين سرمايهها كه ساخته شده خداوندي است، با هيچ قيمتي قابل ارزيابي نيست، مگر قيمتي كه خداوند مقرر فرموده است:” اِنَّ اللَّهَ اشتَري مِنَ المُؤمِنِينَ أَنفُسَهُم وَ أَموالَهُم.”(سوره توبه ،آيه ي.111()قطعي است كه خداوند نفوس و اموال مردم با ايمان را خريده است.()ترجمهوتفسيرنهجالبلاغه، ج 12 ، صفحهي 247)