شنبه 3 آذر 1403 11/23/2024

به وب سایت رسمی روزنامه طلوع خوش آمدید

سه شنبه 29 آذر 1390 ، 22 : 8

کد خبر : 747

از 0 نفر 0

دستغيب صد پاره شد ديگر نمي آيد

دستغيب صد پاره شد ديگر نمي آيد

پاسدار اصغر صحرايي تنها بازمانده شهادت آيت اله دستغيب: حضرت آيت اله شهيد آقاي حاج سيد عبدالحسين دستغيب در ...

پاسدار اصغر صحرايي تنها بازمانده شهادت آيت اله دستغيب: حضرت آيت اله شهيد آقاي حاج سيد عبدالحسين دستغيب در شب عاشوراي سال 1292 شمسي در شيراز  به دنيا آمد، پدرش آيت اله سيد محمد تقي دستغيب در شب ولا‌يت فرزند خود در كربلا‌ به سر مي برد، عشق و علا‌قه اين خانواده به سرور و سالا‌ر شهيدان حضرت اباعبدالله الحسين(ع) بشارت دهنده تولد يكي از پويندگان راه حضرت امام حسين (ع)‌بود عاقبت اين سعادت نصيب آن بزرگوار شد كه همانند جدش به فيض شهادت در راه خدا نائل گردد .

آيت الله دستغيب در شجاعت نيز همانند اجداد طاهرينش بود، شاه معدوم با تكيه بر سازمان مخوف و جهنمي ساواك حكومت مي كرد ، شكنجه هاي طاقت فرسا و رفتار وحشيانه مزدوران ساواك جو رعب و وحشت در جامعه به وجود آورده بود، بسياري از مخالفين شاه از ترس اين سازمان وحشتناك به سوك و انزوا روي آوردند، اما آيت اله شهيد دستغيب بدون ترس و و اهمه از آن خطرها و جنايات ، هيچ گاه مبارزه را ترك نكرد،گرچه آن بزرگوار در اين راه متحمل سختي هاي زيادي شد اما براي سربلندي اسلا‌م تا پاي جان ايستادگي نمود، بعد از پيروزي انقلا‌ب مامورين امنيتي بارها از ايشان خواستند منزل خويش را براي حفاظت و رفع خطر دشمنان از درون كوچه هاي پر پيچ و خم و قديمي شيراز تغيير دهند، آن بزرگوار نپذيرفت و فرمود: من در بين مردم بوده ام و تا آخرين نفس هم بايد بين آنها باشم .

هنگامي كه به آن شهيد توصيه كردند بيشتر مواظب خودتان باشيد، زيرا در معرض تهديد دشمنان قرار داريد، پاسخ داد <شهادت افتخار ما است مگر شما حسوديتان مي شود كه من به چنين مقامي برسم و افتخاري نصيبم شود؟> و سرانجام در همان پيچ و خم كوچه ها به درجه رفيع شهادت نائل گرديد .

آيت اله شهيد دستغيب براي رفع مشكلا‌ت مردم از هيچ كوششي مضائقه نمي فرمودند، در بسياري از اختلا‌فات و دعواهاي خانوادگي شخصا وارد عمل شده و به اصلا‌ح و آشتي طرفين مي پرداختند، همچنين در حد توانايي به افراد نيازمند كمك مالي مي نمودند، كساني كه در مشكلا‌ت از ايشان راهنمايي مي خواستند با بصيرت و دلسوزي آنان را ارشاد مي فرود، از آثار جاويد و باقيات صالحات آن عالم جليل القدر براي محرومين كوي شهيد دستغيب در سمت شرقي ميدان قديم تره بار است در آن جا يك قطعه زمين به مساحت 16000 متر مربع براي تامين مسكن افراد نيازمند اختصاص داده شد، شهرك  شهيد آيت الله دستغيب نيز در زميني به مساحت 50000 متر مربع مي باشد كه به عده اي از نيازمندان واگذار گرديده .

مبارزات سياسي آيت اله شهيد دستغيب از هنگامي آغاز شد كه اساس دين را با روي كار آمدن رضا خان در معرض خطر ديد . لذا در مبارزه با اقدامات ضد اسلا‌مي وي از قبل منع حجاب، ترويج فساد و فحشا، مخالفت با عزاداري امام حسين (ع) و ... در سخنراني هاي خود مردم را از توطئه هاي خطرناك حكومت پهلوي آگاه نمود. هنگامي كه رضاخان تبعيد و متوالي شد، روش  آيت اله دستغيب در اولين حكومت شاه معدوم، مبارزه منفي با رژيم پهلوي و ارشاد و تربيت افراد مستعد بود. در سال 1341 در ابتداي قيام امام خميني (ره) به ياري ايشان شتافت و در صف مبارزان مستقيم با شاه قرار گرفت .

در خردادماه 1342 آيت اله دستغيب توسط افراد رژيم دستگير و زنداني و پس از مدتي آزاد شد. در سال 1343 نيز مجددا زنداني و تبعيد گرديد. در سال 1357 مزدوران شاه شبانه به منزل ايشان حمله كردند و آن عالم جليل  القدر را بازداشت و زنداني نمودند .

آيت اله شهيد دستغيب در آستانه پيروزي انقلا‌ب اسلا‌مي از زندان آزاد شد. بعد از پيروزي انقلا‌ب تلا‌ش و كوشش ايشان براي رفع مشكلا‌ت مردم و سرو سامان دادن به وضع آنان بود. حضرت امام خميني (قدس) بر حسب درخواست اهالي شيراز آن بزرگوار را به امامت جمعه اين شهر منصوب فرمودند. در انتخابات اولين مجلس خبرگان آيت الله دستغيب بدون تبليغات و با اكثريت آرا به عنوان اولين نماينده استان فارس انتخاب شد. شهيد آيت اله دستغيب در روزهاي آخر عمر پر بارشان حالت عجيبي پيدا كرده بود و زير لب زمزمه اي مي كرد :‌لا‌ حول و لا‌ قوه الا‌ بالله> چهره شريف ايشان تغيير نموده بود ، بالا‌خره آن حادثه غم انگيز روي داد .

آقا براي خواندن نماز جمعه به محراب مي رفتند، وقتي بنده به درب خانه رسيدم آيت الله سيد محمد هاشم دستغيب را ديدم كه از درب خانه بيرون آمد، خدايا چرا ايشان تنهاست چه دل شوره اي داشتم، دلم ريخت با عجله پرسيدم:‌آقا، آقا كجاست  ايشان گفتند آقا رفتند، پرسيدم كه دير شده خدايا امروز چه روزيست همه چيز طور ديگري است مگر سيد هاشم هميشه در كنار آقا حركت نمي كرد آري كوچه را با سرعت طي كردم همان كوچه اي كه آقا در آن به مشكلا‌ت مردم رسيدگي مي كرد ، كوچه اي كه پر از خاطره بود، كوچه اي كه آقا به بهترين  خيابان هاي شمال شهر عوض نمي كرد در همين فكر بودم كه صداي انفجار مرا درجا ميخكوب كرد و با خود نجوا كردم كه خدايا چه شد وقتي پيچ كوچه را طي كردم خداوندا چه ديدم كوچه پر از گرد و غبار و اجساد تكه تكه شده بود و اقا با شال سبز و دست قطع شده راحت خوابيده بودند و هنوز اجساد بعضي از ياران آقا گرم بود ، بله دختر منافق به سوي اقا حركت مي كند و به ياران آقا مي گويد كه با ايشان كار دارم آقا ميگويند <لا‌حول و لا‌ قوه الا‌ بالله > مانع نشويد اجازه دهيد بيايند جلو شايد مشكلي داشته باشد كه آن دختر با بمبي كه به كمر بسته بود آقا و يارانش را به سوي خدا، كه همان شهادت است ميرساند روحشان شاد

فضاي كوچه گلگون بود آن روز

زكين ديو، در خون بود آن روز


ارسال دیدگاه Post comments


comment

حسین صحرایی

به پدرم افتخار میکنم و همیشه دستبوسشم

1396/2/20

comment

حسین صحرایی

به پدرم افتخار میکنم و همیشه دستبوسشم

1396/2/20

comment

حسین صحرایی

به پدرم افتخار میکنم و همیشه دستبوسشم

1396/2/20

آخرین عناوین « اندیشه »

صفحه اینستاگرام روزنامه طلوع کانال واتس اپ روزنامه طلوع

پربازدیدترین ها