راغب در مفردات حرص را به معني شدت تمايل به چيزي ميداند علماي اخلاق مي گويند حرص صفتي است نفساني كه انسان را به اندوختن بيش از احتياج خود وامي دارد .انسان حريص همچون بيماري است كه به استسقا دچار شده و سيراب نميشود.در خطبه 193 آمده است:
”و تحرّجا عن الطّمع” انسان با تقوي، طمع ندارد. طمع كاري، از معايب كليد ي است كه منشأ بسياري از معايب و انحرافات است. انسان طمعكار خود را به ذلّت ميافكند. و چنانچه بوسيله ذليل كردن خود نيز نتوانست منافع مادّي خويش را تأمين كند، كينه افراد را به دل ميگيرد. و چون دلش مملو از كينههاي گونهگون نسبت به افراد شد، دست به خيانت و ستمكاري ميزند. لذا در روايت است كه “حبّ الدّنيا رأس كلّ خطيئهِ”.7
تحرّج از باب تفعّل چنانكه در بيان لغت گفته شد معنايش مخالف لفظش مجانب از طمع بكرامت نفس چشم از ديگران بسته و بذلّت نفس راضي نشده. چه- طمع فقر حاضر است. انسان باتقوا طمع نميبندد به آن چه در دست مردم است كه طمع از رذائل نفسانيّه و منشأ مفاسد عظيمه است و موجب ذلّت و خواري و حقد و حسد و خسّت، و باعث مداهنه و چاپلوسي بعاصيان، و سبب رياء و ترك امر بمعروف و نهي از منكر و بيتوكّلي به خداوند.
كافي- باسنادش، سعدان ميگويد گفتم بابي عبد اللّه (ع:) چيست آنكه ثابت مينمايد ايمان را گفتا:” الورع، و الّذي يخرجه منه الطّمع.”1
”وَ اِيَّاكَ أَن تُوجِفَ بِكَ مَطَايَا الطَّمَعِ، فَتُورِدَكَ مَنَاهِلَ الهَلَكَهِِ.”2
(بپرهيزاز آن كه مركب طمع ورزي تورابه سوي هلاكت به پيش براند)
امام فرزند خود رااز برتري و فضيلت بريدن طمع و نوميدي از آنچه در دست مردم است، متوجّه ساخته است به همين مطلب شاعر در اين شعر خود اشاره دارد:
و ان كان طعم اليأس مرا فانّه ألذو احلي من سؤال الارازل3
(هرچندكه طعم نااميدي سخت است امالذت بخش تر وشيرينترازدرخواست ازافرادپست است )
”لَا يُقِيمُ أَمرَ اللَّهِ سُبحَانَهُ اِلَّا مَن لَا يُصَانِع-ُ وَ لَا يُضَارِعُ وَ لَا يَتَّبِعُ المَطَامِعَ “4
(فرمان خدا را اجرا نميكند مگر كسي كه اهل مدارا و سازش نيست، و فرومايگي ننمايد و به دنبال طمع نرود)
بديهي است كه سازش با ديگري باعث جستن رضاي اوست و اين عمل مانع از اجراي حدود و دستور الهي در باره او ميگردد. و همچنين فرومايگي و چشم طمع داشتن به ديگران، هر دو باعث خودداري از پرداختن به دستورها و حدود الهي است كه بر او دشوار مينمايد. در توصيه به امام حسن (ع)در نامه ي31 ميفرمايد:
”قَد يَكُونُ اليَأسُ اِدرَاكاً اِذَا كَانَ الطَّمَعُ هَلَاكاً-”
او را متوجّه ساخته است كه نااميدي از بعضي خواستهاي دنيايي، گاهي وسيلهاي است براي ايمني از نابودي و نجات از هلاكت، آنجا كه طمع در چنان خواستهاي- مانند طمع رسيدن به سلطنت و نظاير آن- باعث هلاكت ميگردد.
” وَ لَا تُشرِفُ نَفسُهُ عَلَي طَمَع”5 هواي نفسش ميل به حرص و آز نكند، زيرا چشم طمع داشتن به مردم باعث احساس نياز به ايشان و انحراف از راه حق ميگردد.
حريص خدا رانشناخته و نسبت به او بدگمان است و عقيده دارد كه اگرحرص ناپسند را پيشه خود نسازد خداوند او را بدانچه مورد علاقه اوست و نسبت به آن حرص ميورزد نميرساند در نتيجه او را وادار به حرص و آز ميگرداند و نفس آدمي چنين است.در جاي ديگر ايشان طمع را عامل لغزش عقل معرفي مينمايند:
”أَكثَرُ مَصَارِعِ العُقُولِ تَحتَ بُرُوقِ المَطَامِعِ “ 6
(بيشتر لغزشگاه هاي عقلها، زير درخشش حرص و آزهاست)
حكيم ناصر خسرو گفته:
طمع آرد بروي مرد زردي طمع را سر ببر گر مرد مردي
طمع بسيار كردن خواري آرد نتيجه خواريش غمخواري آرد
طمع داري سگ هر تيره كيشي چو ببريدي طمع سلطان خويشي
قناعت كن بنان خشكه خويش چو كردي از برون سفله منديش
خنك باري بود بار قناعت كجا باشد چو بازار قناعت
درحكمت 180امام مي فرمايند:”الطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّدٌ “
(طمع باعث بندگي هميشگي است)
كلمه رقّ را از آن جهت براي طمع استعاره آورده است كه لازمه طمع،تسليم شدن در برابر آن چيزي است كه به آن طمع بسته و فروتني در برابر آن است، مانند بردگي، و هم به دليل دوام تسليم شدن به سبب طمع است، زيرا شخص طمعكار تا وقتي كه از كسي چشم طمع دارد، همواره تسليم اوست، و در اين جهت مثل كسي است كه هميشه برده ديگري است.
......................................
1- شرحنهجالبلاغه(مدرسوحيد)، ج 12 ، صفحهي 58 و وسايل الشيعه،ج16،صفحه 24.
2- نامه 31/88
3- ترجمهشرحنهجالبلاغه(ابنميثم)، ج 5 ، صفحهي73
4- حكمت110
5 - نامه53/66
6- حكمت 219