در مطب دکتر، هنگام ثبت نام بچه ها در مدرسه، در اداره ها، سازمان ها و بسیاری دیگر از مکان هایی که برای کارهای کوچک و بزرگ مان می رویم و می آییم، اگر فرمی پر کنیم معمولا به چنین عبارتی بر می خوریم: «میزان تحصیلات:........» در این قسمت باید اطلاعاتی در مورد میزان تحصیلات مان ارائه دهیم.
چرایی دانستن میزان تحصیلات یک نفر برای رفتن نزد پزشک یا این که چرا مسئولان مدرسه فرزندتان می خواهند میزان تحصیلات شما را بدانند، اطلاعی که کمتر کاربردی در طول ارتباط شما با مجموعه مقابل دارد. یک طرف، نکته عجیب این که وقتی میزان تحصیلات خود را در کادر مخصوص می نویسید، ناگهان طرز رفتار و برخورد مردم هم تغییر می کند. انگار واژه های دیپلم، کارشناس، کارشناس ارشد و دکتری در نظر و تغییر دید مردم نسبت به ما حسابی موثر است.
آگاهی با تحصیلات تفاوت دارد
بیشتر وقت ها خیلی از ما انتظار داریم افراد تحصیلکرده و آنها که مدرک دانشگاهی بالاتری دارند، زندگی موفق تری داشته و خوشبخت تر باشند. در زندگی واقعی، اما همیشه با چنین موردی روبه رو نمی شویم و در بررسی ها درمی یابیم همیشه هم تحصیلات نمی تواند ضامن خوشبختی باشد.
شاید همه ما این پرسش در ذهن مان باشد که چرا برخی که تحصیلات سطح بالایی ندارند، خیلی شاد و خوشبخت زندگی
می کنند، با حداقل مشکلات سر و کار دارند و کمتر ناراحتی در زندگی شان پیش می آید، اما برخی تحصیلکرده ها با انواع و اقسام مشکلات در زندگی زناشویی، خانوادگی، کاری، اجتماعی و
حرفه ای شان روبه رو هستند؟
دکتر پروین ناظمی، روان شناس و مدرس دانشگاه در گفت وگو با «جام جم» ضمن بیان این که سواد و آگاهی با تحصیلات تفاوت دارد، در این زمینه چنین توضیح می دهد: زمانی که در مورد تربیت فرزندان در محیط خانواده صحبتی به میان می آید یا هنگامی که موضوع ارتباطات صحیح افراد در جامعه و خانواده مطرح می شود، اکثر افراد تصور می کنند انسان های تحصیلکرده و کسانی که از نظر آکادمیک در سطح بالاتری قرار دارند، به طور قطع و یقین
موفق تر از دیگران هستند. این دیدگاه به هیچ وجه صحیح نیست؛ چرا که تحصیلات به تنهایی به معنای داشتن قدرت تفکر، خلاق بودن و توان مقابله با مشکلات و حل آنها نیست.
بنابراین بسیاری از افراد ممکن است تحصیلات خاصی نداشته و اصلا به دانشگاه نرفته یا درس خاصی نخوانده باشند، ولی به دلیل سواد اجتماعی، شعور و درکی که نسبت به مسائل دارند، فرزندان شان را به بهترین نحو ممکن تربیت می کنند و در جامعه حضوری موفق و بی دردسر دارند.
این افراد آن طور که دکتر ناظمی می گوید، در روابط اجتماعی و خانوادگی شان هم می توانند به موفقیت های چشمگیری دست پیدا کنند.
آیا تحصیلکرده ها موفق ترند؟
خیلی ها تصور می کنند افراد تحصیلکرده در مقایسه با کسانی که تحصیلات آکادمیک ندارند، فرزندان شان را بهتر تربیت می کنند، ارتباطات موثرتری با دیگران برقرار می سازند و در کل انسان های موفق تری هستند. در حالی که اگر از نزدیک با این افراد در ارتباط باشیم، متوجه خواهیم شد همه آنها هم چنین شرایطی در زندگی خصوصی و حرفه ای شان ندارند.
دکتر ناظمی در این زمینه خاطرنشان می کند: این که اغلب افراد تصور می کنند تحصیلات با موفقیت هم معناست و انسان های تحصیلکرده را موفق تر از دیگران می دانند به این دلیل است که ما اغلب، ظاهر قضیه را می بینیم. با این دیدگاه، طبیعی است انتظار داشته باشیم آنها خوشبخت تر از دیگران باشند و در زندگی با مشکلات کمتری روبه رو شوند. در حالی که زن و شوهر یا پدر و مادرهای تحصیلکرده هم با همان مسائلی که دیگران درگیر هستند، روبه رو می شوند؛ حداکثر به شکلی دیگر و به نوعی متفاوت.
در چنین شرایطی و برای مقابله با مشکلات اجتماعی، باز هم موضوع درک، شعور و سواد افراد مطرح می شود و آن طور که این
روان شناس می گوید زمانی که انسان ها درک کافی نسبت به مسائل اطراف شان داشته باشند، بهتر می توانند با مشکلات روبه رو شده و آنها را برطرف کنند. به عنوان نمونه، فردی که قرار است در خانواده نقش مادر را ایفا کند باید وظایف و مسئولیت هایش را بشناسد و بداند برای این کار به چه ویژگی هایی نیاز دارد تا بتواند در این زمینه موفق عمل کند؛ چه تحصیلات خاصی نداشته و چه دارای مدارک متعدد و بالایی باشد.
باید بپذیریم خیلی وقت ها هم شرایط کاملا برعکس است؛ یعنی در برخی خانواده هایی که پدر و مادر تحصیلات بالایی دارند، ممکن است بچه ها احساس کمبود کنند؛ چراکه پدر یا مادر فقط به فکر برطرف کردن نیازهای مالی فرزندان شان بوده اند و به احساسات و نیازهای عاطفی آنها کاری ندارند یا این که در بعضی از این
خانواده ها فرزندان بیشتر شاهد بحث ها و اختلاف نظرهای
والدین شان هستند و پدر و مادر نمی دانند چطور باید این مسائل را بدرستی مدیریت کنند تا آسیبی به بچه ها نرسد. گاهی هم تحصیلات بالای والدین نه تنها موجب تربیت بهتر فرزندان نمی شود که حتی می تواند عزت نفس شان را نیز سرکوب کند. به عنوان مثال، زمانی که پدر و مادر خودشان تحصیلات بالایی دارند و می خواهند فرزندشان را هم به این سمت سوق دهند، ممکن است ندانسته اعتماد به نفس و عزت نفس او را پایمال کنند و رفتار نامناسبی با فرزندشان داشته باشند.
همچنین گاهی ممکن است این افراد برای ارضای روحیه
ایده آل گرایی خود، برخوردهای نامناسبی مانند امر و نهی کردن بیش از حد را در مقابل فرزندشان داشته باشند که تاثیرات منفی زیادی بر روحیه و عملکرد آنها می گذارد.
وی با اشاره به این موارد تاکید می کند: بنابراین نمی توانیم بگوییم همه تحصیلکرده ها موفق هستند و همه آنهایی که تحصیلات بالایی ندارند، با مشکلات بی شماری در زندگی روبه رو می شوند. اگر دقت کنیم حتما خانواده هایی را دوروبرمان خواهیم دید که تحصیلات بالایی ندارند، ولی زن و شوهر با یکدیگر ارتباط خوب و مناسبی برقرار کرده و فرزندان شان را به شیوه مناسبی تربیت کرده اند.
این افراد درک و شعور کافی دارند و می دانند زمانی که قرار است نقشی به عنوان پدر یا مادر خانواده داشته باشند، هنگامی که می خواهند ازدواج کنند یا زمانی که در محیط کاری یا به عنوان یک شهروند در جامعه حضور پیدا می کنند چطور باید با دیگران و اطرافیان شان برخورد کنند و چه خصوصیات و ویژگی هایی باید داشته باشند تا به موفقیت برسند.
بنابراین می توانیم بگوییم افراد موفق و محبوب جامعه کسانی هستند که می توانند از فکرشان بخوبی استفاده کنند و آن طور که این روان شناس می گوید انسان های موفق کسانی هستند که هم از منطق و هم از احساس شان در زندگی کمک می گیرند. پس اگر بتوانید هوش عاطفی را پرورش دهید و محیط خانواده نیز طوری باشد که برای تقویت این ویژگی کمک کند و افراد بتوانند احساسات خود و دیگران را بدرستی بشناسند، آنها را درک کنند و به دیگران احترام بگذارند و همچنین همیشه انگیزه ای برای حرکت داشته باشند، به طور حتم در هر جایگاهی که قرار گیرند، موفق خواهند بود. البته نباید فراموش کنیم پایه و اساس تقویت هوش هیجانی، هوش منطقی است. پس همزمان باید بتوانیم از منطق و عواطف همراه با هم و در کنار هم استفاده کنیم، اما باز هم تاکید می شود این قدرت لزوما با تحصیلات بالا به دست نمی آید، ولی نکته مهم این که چنین قدرتی اگر با تحصیلات بالاتر عجین و همراه شود، امکان ایجاد موفقیت و خوشبختی در زندگی را بشدت افزایش می دهد.
بنابراین تحصیلات زمانی ارزش دارد که بتواند قدرت تفکر افراد را بهبود بخشد، حس خوبی به آنها بدهد، موجب رشد ابعاد مختلف شخصیتی شان شود و قدرت حل مسائل مختلف را پرورش داده و سازگاری شان را افزایش دهد؛ نه این که فقط مدرکی باشد که در زندگی عملا به کار نمی آید.
تعادل تحصیلات زن و شوهرها مهم است
از قدیم، بزرگ ترهای فامیل همیشه می گفتند زن و شوهر باید هم کفو یکدیگر باشند. می گفتند آنها باید از هر نظر به هم بیایند تا زندگی مشترک شان با مشکلی روبه رو نشود، اما منظورشان مسلما فقط مسائل ظاهری و مالی نبوده و نیست. میزان تحصیلات هم یکی از همین موضوعات مهم است که قبل از ازدواج حتما باید در نظر گرفته شود.
افرادی که قصد ازدواج دارند باید بدانند تحصیلات جزو مهم ترین ویژگی هایی است که هنگام ازدواج باید در نظر داشته باشند. بنابراین توصیه می شود کسانی که می خواهند ازدواج کنند، سطح تحصیلات طرف مقابل را هم در نظر بگیرند.
البته منظور این نیست که زن و شوهر دقیقا تحصیلات یکسانی داشته باشند، بلکه باید در این زمینه تعادلی وجود داشته باشد تا زندگی مشترک شان شرایط مناسبی پیدا کند.
وی یادآور می شود: درست است که
می گوییم بسیاری از مسائل مهم و اساسی زندگی مشترک، مانند احساس خوشبختی همسران فقط به کمک تحصیلات عالی به دست نمی آید، ولی تشابه و تعادل در میزان تحصیلات یکی از ملاک های مهمی است که نباید نادیده گرفته شود. با این حال، نباید فراموش کنیم تحصیلات بالاتر با فراهم کردن شرایط کاری و اجتماعی بهتر هم می تواند کمک موثری در بهبود شرایط زندگی افراد داشته باشد.
چرا تحصیلات ضامن موفقیت نیست؟
اگر می گویند تحصیلات لزوما موجب خوشبختی نمی شود و اگر افراد تحصیلنکرده هم می توانند زندگی موفقی داشته باشند، پس چرا بر اهمیت تحصیلات بالاتر تاکید می شود و چرا خیلی ها به دنبال طی مدارج علمی هستند؟
مسلما جامعه از آنهایی که تحصیلکرده هستند، انتظار بیشتری دارد و اغلب توقع داریم آنها رفتار و برخورد مناسب تری داشته باشند. بنابراین می توان گفت تحصیلات، گام بسیار مهمی در ارتقای روابط اجتماعی است و برای بالا بردن سطح فکری جامعه نیز ضروری است، ولی نباید آن را تنها عامل خوشبختی به حساب بیاوریم.
خیلی وقت ها افراد تحصیلکرده برای کسب موفقیت در زندگی، فقط از قدرت منطق کمک می گیرند، در حالی که این به تنهایی برای موفقیت کافی نیست.
از طرف دیگر، آنها معمولا تصور می کنند به دلیل تحصیلات بالایی که دارند، فکر و نظرشان بهتر و صحیح تر از دیگران است. به همین دلیل، انعطاف پذیری کمی دارند و در نتیجه نمی توانند رابطه موفقی با دیگران برقرار کنند.
پس نباید تصور کنیم تحصیلات موجب می شود هیچ اشتباهی در زندگی نداشته باشیم و خودمان را دائم بالاتر از دیگران ببینیم، بلکه با کسب تحصیلات بالاتر باید بهتر و بیشتر در پی شناخت خودمان بوده، اطرافیان را بشناسیم و اهداف زندگی مان را تعیین کنیم، انتظارات و توقعات غیرمنطقی را کنار گذاشته و در راه موفقیت قدم برداریم. با این دیدگاه می توانیم فردی موفق و موثر در خانواده، محل کار و جامعه باشیم و تحصیلات بالاتر هم در این موقعیت
می تواند تضمین کننده موفقیت بیشترمان شود.