حتما همه کسانی که دغدغه ایران را دارند بارها و بارها به این موضوع فکر کرده اند که مشکل و درد اصلی جامعه ما چیست؟ بیکاری، اعتیاد، ناکارآمدی سیستم آموزش، تورم، عدم توزیع عادلانه فرصتها، تخریب محیط زیست، ناکارآمدی سیستم بهداشت و درمان، قاچاق و...
و قطعا در ذهن خود مشکلات یاد شده را اولویت بندی هم کرده اند که کدام یک از این مشکلات بیشترین نقش را در نابسامانیهای کشور دارند و شاید نتیجه گیری هم کرده اند که برای اصلاح امور، اولویت اول و اصلی با حل کدام یک از این معضلات است. یعنی اگر برای حل تمام آنها امکان نبود و فقط باید یکی از اینها را از بین شان انتخاب و در اولویت حل قرار داد، مهمترین شان کدام است؛ یکی حل مشکل آموزش را اولویت اصلی می داند و معتقد است که اگر مشکل سیستم آموزش، به صورت
ریشه ای و نه شعاری، حل شود و فرزندانمان در سطح استانداردهای قابل قبول جامعه جهانی تربیت شوند، آنها هم مشکلات یاد شده را یکی پس از دیگری حل خواهند کرد؛ دیگری معتقد است بیکاری، مشکل و درد اصلی جامعه ماست پس اگر شغل مناسبی برای جوانان ایجاد شود آنها انگیزه زندگی سالم پیدا کرده و معضلات دیگر به دنبال آن به شدت کاهش خواهد یافت و دیگر کسی به راحتی فعلی در دام اعتیاد گرفتار نخواهد شد یا فکر قاچاق در سر نخواهد پروراند. یکی دیگر بازیابی سلامت محیط زیست را اصل می داند و آن را سرآغاز حل مشکلات جامعه به حساب می آورد و به این ترتیب هر صاحب نظری از دیدگاه خودش و به فراخور زمینه تخصصی اش یکی از معضلات یاد شده را درد اصلی می داند و حل آن را پیش زمینه حل سایر معضلات قلمداد
می کند ولی نمی دانم چقدر به این موضوع توجه شده که همه مشکلات یاد شده و حتی مشکلاتی که در اینجا اشاره نشده، حل همه شان، مقدمه و پیش زمینه مشترکی دارند یعنی برای حل همه آنها، ابتدا آمار دقیق و درستی از همه آنها در دست باشد تا معلوم شود مثلا برای برنامه ریزی در حوزه آموزش و پرورش، میزان دقیق و سطح بیسوادی در جامعه چیست؟ سیستم آموزشی کشور ما در دستیابی به استانداردهای قابل قبول آموزشی دنیا در چه رده ای ایستاده است؟ برای ارتقای آن در رده بندی جهانی، باید روی چه موضوعاتی تمرکز شود، یا در موضوع بیکاری باید تعریف بیکاری و آمار دقیق بیکاران به طور کامل احصاء شود و یا بدانیم بیکاری در اقشار مختلف به چه نحوی است تا از این طریق، بیکاری پنهان نتواند آمار اشتغال ما را به صورت کذایی و غیرواقعی بالا برده و ما را از اهداف خود دور کند . همه اینها باید بدون پرده پوشی وتعارف و فرافکنی و به صورت کاملا صادقانه و با پیروی از استانداردهای قابل قبول آماری استخراج و پس از آن برای حل شان، برنامه ریزی شود.
با این حساب به نظر می رسد در جدول رده بندی برای مشکلات جامعه باید جای مناسبی نیز به ناکارآمدی سیستم آماری البته در رده های بالای جدول گشود و آن را از ساختاری ترین و مهم ترین معضلات برشمرد. برای حل آن می توان از تحصیل کردگان و متخصصان این علم بهره گرفت و از دخالت سلیقه ها و خوش آمدها و خوش نیامدها در آمارها به شدت جلوگیری و سیستمی ایجاد کرد که حتی بالاترین مقامات مسئول و ذی نفوذترین افراد نیز امکان دستکاری در آمارهای اساسی، بدون توجه به تعاریف استاندارد را نداشته باشند و بدین ترتیب می توان تولید و استخراج آمار را به مراکز تخصصی و غیرسیاسی واگذار و حتی این مراکز را مرجع حل اختلاف آماری مطرح کرد؛ به گونه ای که مرکز یادشده، قدرت و امکان پیگیری حتی قضایی و حقوقی در مورد ارائه آمارهای غیرواقعی از سوی افراد حقیقی و حقوقی را داشته باشد که قطعا چنین امری، همت مراجع قانونگذار را می طلبد که راه را بر چنین امری هموار و در اصلاح ناهنجاری های جامعه، پیشتاز باشند و بالاخره اینکه اهل علم و فن، اهمیت این موضوع را به خوبی درک کرده و وجود آن را لازمه برنامه ریزیها و مقدمه حرکت به سمت توسعه می دانند، ولی با این حال ذکر
نمونه هایی از تاثیر آمار در جوامع، به صورت کلی، خالی از فایده نیست؛ امروزه تغییر و جابه جایی درصد بسیار ناچیزی، حتی در حد چند دهم درصد در آمار کلان متغیرها، دولتی را به مرز سقوط می کشاند یا حزبی را تا بالاترین سطوح تصمیم گیری بالا می برد، کشوری را در مجامع مهم بین المللی مطرح می کند یا دیگری را از مراکز مهم تصمیم گیری و تصمیم سازی باز می دارد، ثروت ها و سرمایه ها را به سوی مملکتی سرازیر کرده یا موقعیت هایی را از دست کشوری درآورده و در اختیار رقبایش قرار می دهد.
بنابراین امری چنین با اهمیت، نیازمند نگاه و توجهی ویژه است که امیدواریم هرچه سریعتر این اتفاق در مورد کشور ما هم بیفتد.