سالهاست که روز دوازدهم اردیبهشت به نام روز معلم نامگذاری شده و طی یک هفته با برگزاری مراسم در مدارس و رادیو و تلویزیون و نوشتن مقاله و یادداشت در مطبوعات، مقام شامخ و والای معلم را گرامی میداریم. در این رهگذر و طی این ایام برخی مسئولین هم با اشاره به مشکلات پیش روی فرهنگیان از طرحها و برنامههای خود برای کاهش و از بین بردن مشکلات سخن میرانند. مشکلاتی که هنوز هم با شدت و ضعف وجود دارند و به این راحتیها هم برطرف نخواهند شد.
یکی از طرحهایی که طی سالهای اخیر در دستور کار قرار گرفت و اجرایی شد، طلایی کردن معلمها بود. البته معلمین، اساتید و مربیان، خودشان سرتا پا طلایی هستند، بلکه این نام بیمه سوم فرهنگیان یعنی بیمه طلایی بود که بعد هم پیشکسوتها و بازنشستگان فرهنگی را نیز در برگرفت. هر چند علیرغم ضعف جسمی و مشکلات و بیماریهای بازنشستگان، درصد پوشش بیمه طلایی بازنشستگان کمتر هم بود. ولی در مجموع چه شاغلین و چه بازنشستگان، مورد لطف و عنایت قرار گرفتند که با پرداخت وجه بیشتری، طلایی شوند.
اما این طلایی شدن چنان در برخی نقاط و شهرستانها، فرهنگیان را دچار مشکل و سرگردانی کرده است که عدهای از فرهنگیان به قول معروف از خیرش گذشتند و ترجیح میدهند که به خاطر برخورداری از درصدی از هزینههای درمانی، این چنین علاف و خوار و خفیف نشوند. البته خدای ناکرده قصد بیارزش کردن کار و یا نادیده گرفتن نیاز فرهنگیان به مراقبتهای پزشکی و بیمارستانی را ندارم، بلکه از نوع و شیوه اجرایی شدن آن که موجب سرگردانی و بیحرمتی به عزیزان فرهنگی است گلهمند و شاکی هستم.
باور کردن اینکه فرهنگیان در اوج بیماری و ضعف و ناتوانی دوران کسالت، وقت و بیوقت و در مراجعات به پزشک و بخشهای خدماتی بیمارستانی و درمانگاهی و... مجبور به گرفتن کپی از نسخههای پزشکان هستند، آزار دهنده است. گویا برخی بیمار شدن را با رفتن به سینما و تئاتر و مراکز تفریحی اشتباه گرفتهاند. اینکه در پایان ساعات شب و روزهای تعطیل، معلمین برای نشان دادن اینکه واقعا مریض بودهاند و به پزشک مراجعه کردهاند، کپی میگیرند، معنایی جز این ندارد که برخی تمارض به بیماری میکنند و این علاوه بر سرگردانی و مراجعات بیشتر، باعث
تحقیر و بیحرمتی به فرهنگیان است.
یقینا این تنها معلمین و اساتید و دیگر عزیزان فرهنگی و بازنشستگان نیستند که این چنین با اجرای این برنامه احساس ناخوشایندی دارند. آن طرف قضیه پزشکان هستند، پزشکان عزیز و زحمتکشی که در این راستا به عنوان پزشکان معتمد به فرهنگیان معرفی شدهاند تا به خدمات به فرهنگیان مبادرت ورزند.
نکته بسیار عجیب آن است که در مراجعات فرهنگیان به پزشکان متخصص در رشتههایی که باید سرویس دهی در مطب و بیمارستان بپردازند، نیاز به تأیید کارشان به پزشکان ناظر بر اجرای این خدمات پزشکی دارند. یعنی فرهنگیان بعد از مراجعه به پزشکان معتمد، نسخه تجویز شده پزشک اول را باید به تأیید پزشک دیگری که گاهی ممکن است به جابهجایی در شهر و یا از بخشی به شهرستان منجر شود، برسانند.
تازه برای معاینه و ویزیتی که به معطل شدن بیماران فرهنگی میانجامد، باز باید برگی از دفترچه خدمات درمانی و کوپنی از بیمه طلاییشان را نیز مصرف کنند. آن هم برای یک مهر کردن و تأیید کار پزشکی که تشخیص به انجام خدمات و یا عملی جهت مداوای فرهنگی بیمار داده است.
این چنین بعد از طی این مراحل و کپی کردنهاست که فرهنگیان یادشان میرود که اصلا بیمار بودهاند.
اما گاهی با تأیید نکردن و یا رد تشخیص پزشکان از سوی پزشک ناظر، کار بیخ پیدا میکند که علاوه بر بیحرمتی، موجب مراجعات مکرر و علافی بیشتر فرهنگیان نیز میگردد.
به راستی آیا راه و شیوه دیگری برای از بین بردن سوء استفاده و یا خدای ناکرده سودجویی وجود ندارد که این چنین عزت پزشکان و حرمت فرهنگیان را برخی با رفتار ناشایست خود زیر پا میگذارند؟
سؤالی که اینجاست این است که آیا بیمار شدن دست آدم است؟ آیا از خوردن دارو و دوا هم لذتی حاصل میشود که این چنین برخی نسبت به مراجعه فرهنگیان و بیماران، واکنش و حساسیت نشان میدهند؟
از طرف دیگر وقتی که از سوی دولت و بیمه گذار، پزشک و یا پزشکانی برای معاینه و معالجه بیماران فرهنگی معرفی میشوند، آیا جز پاس دادن بیماران و فرستادن آنان به پزشک معتمدتر بیمه گذار و دولت راهی و راهکاری وجود ندارد؟
آیا با مجبور کردن بیماران به مراجعه به پزشکی که گاهی از تجربه کاری و تخصص لازم جهت تأیید تشخیص و تجویز پزشکان معتمد هم برخوردار نیست، موجب دلسردی و سرخوردگی شماری از پزشکان عزیز نمیشویم؟
همان طور که قبلا اشاره گردید، گهگاه در مواردی در خدمات رسانی در برخی امور، سوء استفادههایی صورت میگیرد، اما یادمان نرود که معلمین و پزشکان، کنار بسیار از اقشار زحمتکش و خدمتگزار از عزت و اعتبار و کرامت خاصی برخوردار هستند. باور کنید هنوز که هنوز است در بازیهای کودکان و نوجوانان، سر نقش پزشک (دکتر بازی) بین بچهها بگو مگو و دعوا صورت میگیرد. چرا که به نقش و عزت و احترام پزشکان، کودکان هم اعتقاد دارند.
باور کنید برخی از همان نونهالان، وقتی پا به مدرسه میگذارند، با تشخیص و آشنا شدن با شیوه کار فرهنگیان، دوست دارند معلم شوند تا علاوه بر آنکه با جهل و نادانی و خرافات مبارزه کنند، از حرمت و احترام خاص معلمین نیز برخوردار باشند. آیا فرصت آن نشده است که برخی از مسئولین و دست اندرکاران به خود آیند و تقدیرشان تحقیر و اعتمادشان منجر به بیحرمتی نگردد. آیا اگر نگران سوء استفاده و سودجوییهای احتمالیاند، با پرداخت هزینه و حق ویزیت به پزشکان رابط و ناظر، مبالغ هنگفتتری را هزینه و بر دولت تحمیل نمیکنند؟
پس بیایید به راستی و درخور معلم و پزشکان عمل کنیم تا موجب دلزدگی و آزردگی معلم و پزشک از این طرح نشویم که هر دو، عطایش را به لقایش ببخشند.